پارت ۱۰
فلش بک سر کلاس
میسو ویو
استاد داشت درس میداد منم حوصلم سر رفته بود یه کاغذ در اوردم توش برای رینا نوشتم :
بیا کلاس رو بپیچونیم من میرم دست شویی لفتش میدم تو ام به بهانهی این که بیای دنبال من بیا پایین بعد بریم کافه ی مدرسه اونجا کسی نمیاد
کاغذ رو مچاله کردم خواستم پرت کنم که
شوگا:چیکار میخوای کنی استاد میبینه( اروم)
میسو:بتوچه ( اروم)
شوگا:به من چه دیگه اگه به استاد نگفتم میخوای کلاس رو بپیچونی( اروم )
میسو:خوای مال ( اروم )
منصرف شدم چون ممکن بود خوای مال کلاس من رو لو بده( از خداتم باشه)
بلاخره کلاس تموم شد
داشتم میرفتم که...... پام گیر کرد به یچیزی و بله افتادم تمام وسایل های توی کیفم هم پخش شده بود
شوگا:خوب خوردی زمین 😏 🤣
میسو:خیلی عوضی هستی
یونگی:مثل اینکه هنوز منو نشناختی
میسو:متاسفانه حیوانات رو نمیشه شناخت
یونگی :می بینیم .. هه
و بعد رفت منم وسایل هامو جمع کردم و رفتم پیش رینا دیدم یه جوری شده
رفتم پیشش نشستم که گفت:گمشو
میسو:چته خوبی
رینا:فقط گمشو( با داد )
رینا:فکر کردی نمیدونم تو به بابای رزی چی گفتی( داد بلند )
میسو :راجب چی داری حرف می زنی( با داد)
<فلش بک به زمانی که میسو داشت وسایل هاش رو جمع می کرد>
یونگی:هی رینا میدونستی بابای میسو به بابای اون دوستتون چی گفته
رینا :معلومه پیش خودم باهاش حرف زد
یونگی:خب راستش میسو به بابای دوستتون داشت حرف میزد که گفت دوستی ما دیگه بهم نمیخوره زودتر بزارین ازدواج کنه منو رینا راحت تریم
«پایان فلش بک»
میسو:من همچین حرفی نزدم
رینا:پس شوگا چی میگ..هه...
شوگا:🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 باور کردی نه هههههه خیلی ساده ای
میسو:اشغال عوضی
شوگا:هوی حواست به حرف زدنت باشه 😏
رینا:من بخاطر تو به دوست قدیمیم شک کردم تو خیلی خیلی
میسو:عوضی هستی
رینا:دقیقا
شوگا: من با تو کاری ندارم طرف حسابم یکی دیگس( به میسو نگاه کرد )
میسو:....... ادامه دارد
ببخشید دیر شد امتحانات شروع شده
میسو ویو
استاد داشت درس میداد منم حوصلم سر رفته بود یه کاغذ در اوردم توش برای رینا نوشتم :
بیا کلاس رو بپیچونیم من میرم دست شویی لفتش میدم تو ام به بهانهی این که بیای دنبال من بیا پایین بعد بریم کافه ی مدرسه اونجا کسی نمیاد
کاغذ رو مچاله کردم خواستم پرت کنم که
شوگا:چیکار میخوای کنی استاد میبینه( اروم)
میسو:بتوچه ( اروم)
شوگا:به من چه دیگه اگه به استاد نگفتم میخوای کلاس رو بپیچونی( اروم )
میسو:خوای مال ( اروم )
منصرف شدم چون ممکن بود خوای مال کلاس من رو لو بده( از خداتم باشه)
بلاخره کلاس تموم شد
داشتم میرفتم که...... پام گیر کرد به یچیزی و بله افتادم تمام وسایل های توی کیفم هم پخش شده بود
شوگا:خوب خوردی زمین 😏 🤣
میسو:خیلی عوضی هستی
یونگی:مثل اینکه هنوز منو نشناختی
میسو:متاسفانه حیوانات رو نمیشه شناخت
یونگی :می بینیم .. هه
و بعد رفت منم وسایل هامو جمع کردم و رفتم پیش رینا دیدم یه جوری شده
رفتم پیشش نشستم که گفت:گمشو
میسو:چته خوبی
رینا:فقط گمشو( با داد )
رینا:فکر کردی نمیدونم تو به بابای رزی چی گفتی( داد بلند )
میسو :راجب چی داری حرف می زنی( با داد)
<فلش بک به زمانی که میسو داشت وسایل هاش رو جمع می کرد>
یونگی:هی رینا میدونستی بابای میسو به بابای اون دوستتون چی گفته
رینا :معلومه پیش خودم باهاش حرف زد
یونگی:خب راستش میسو به بابای دوستتون داشت حرف میزد که گفت دوستی ما دیگه بهم نمیخوره زودتر بزارین ازدواج کنه منو رینا راحت تریم
«پایان فلش بک»
میسو:من همچین حرفی نزدم
رینا:پس شوگا چی میگ..هه...
شوگا:🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 باور کردی نه هههههه خیلی ساده ای
میسو:اشغال عوضی
شوگا:هوی حواست به حرف زدنت باشه 😏
رینا:من بخاطر تو به دوست قدیمیم شک کردم تو خیلی خیلی
میسو:عوضی هستی
رینا:دقیقا
شوگا: من با تو کاری ندارم طرف حسابم یکی دیگس( به میسو نگاه کرد )
میسو:....... ادامه دارد
ببخشید دیر شد امتحانات شروع شده
۴.۱k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.