با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

ای موج پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

ای کشته یِ سوزانده یِ بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج

یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج


#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۴)

دوستت دارم عزیزم این فقط آمار نیستقصد لذت جویی از آن زلف پر ...

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روزمـاه مَـخفی شدنـش نیـز تـ...

وقت رفتنت داغ بودم و نفهمیدمکه قرار است بعدها چقدربرایت بمیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط