دوستتــــ دارم
دوستتــــدارم
و هراسانم دقایقی
بڪَذرند ڪہ بر حریر
دستانت دست نڪشم
و چون ڪبوترے بر
ڪَنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخنت شعر است
خاموشیات شعر
و عشقت آذرخشی
میان رڪَهایم
چونان سرنوشت...
و هراسانم دقایقی
بڪَذرند ڪہ بر حریر
دستانت دست نڪشم
و چون ڪبوترے بر
ڪَنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخنت شعر است
خاموشیات شعر
و عشقت آذرخشی
میان رڪَهایم
چونان سرنوشت...
۱۲.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.