خورشید من برای تو یک ذره شد دلم

خورشید من ، برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم

دل را قرار نیست ، مگر در کنار تو
کاین سان کشد به سوی تو ، منزل به منزلم

کبر است یا تواضع اگر ، باری این منم
کز عقل نا توانمم و در عشق کاملم

با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست
بیرون کِش از شکنجه ی این چاه بابلم

بعد از بهارها و خزان ها ، تو بوده ای
ای میوه ی بهشتی از این باغ ، حاصلم

تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد
چشمم به هرجاست تویی در مقابلم

دریا و تخته پاره و توفان و من ، مگر
فانوس روشن تو کشاند به ساحلم

شعرم ادای حق نتواند تو را ، مگر
آسان کند به یاری خود « خواجه » مشکلم

« با شیر اندرون شد و با جان به در شود
عشق تو در وجودم و مهر تو از دلم»
دیدگاه ها (۷)

گاه یک سنجاقکبه تو دل میبنددوتو هر روز سحرمی نشینی لب حوضتا ...

السلام علیک یا ضامن آهو....

زندگی یعنی بمیری در هوای یک نفر...مرده باشی جان بگیری با صدا...

ناز کن تا روز و شب غرق تمنایت شوم..تا قیامت شاعر چشمان زیبای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط