قسم به نم نم باران، به شمعدانی ها....
....
...
..
.
قسم به نم نم باران، به شمعدانیها
به پای عشقِ تو پایان رسد جوانیها
نشسته روی تنم تارِ موی گیسویم
نشسته روی لبم بغضِ ارغوانیها
در انتظار توام، روزهای بارانی
به کوچه خیره شدم، مثل این روانیها
چه فایده تو بیا تا سحر بخوان از عشق
که همدلیاست نیازم نه همزبانیها
غروب، کوچه از اندوهِ ابر میبارد
پریده از نفسِ صبح، مهربانیها
ببین به دیدنِ گلهای یاس مشتاقم
شکسته قلبِ من از حرفِ "لَن تَرانی"ها
...
..
.
قسم به نم نم باران، به شمعدانیها
به پای عشقِ تو پایان رسد جوانیها
نشسته روی تنم تارِ موی گیسویم
نشسته روی لبم بغضِ ارغوانیها
در انتظار توام، روزهای بارانی
به کوچه خیره شدم، مثل این روانیها
چه فایده تو بیا تا سحر بخوان از عشق
که همدلیاست نیازم نه همزبانیها
غروب، کوچه از اندوهِ ابر میبارد
پریده از نفسِ صبح، مهربانیها
ببین به دیدنِ گلهای یاس مشتاقم
شکسته قلبِ من از حرفِ "لَن تَرانی"ها
۶۹۲
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.