در عشق توام نصیحت و پند چه سود

در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زه رآب چشیده‌ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پام بر بند چه سود
من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا
بی بال و پر اندر پی تو می‌پرم
من کَه شده‌ام چو کهربایی تو مرا
غم را بر او گزیده می باید کرد
وز چاه طمع بریده می باید کرد
خون دل من ریخته می‌خواهد یار
این کار مرا به دیده می‌باید کرد
آبی که از این دیده چو خون می‌ریزد
خون است بیا ببین که چون می‌ریزد
پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می‌خورد و دیده برون می‌ریزد
عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا

با هوشیاری غصه هر چیز خوریم
چون مست شدیم هر چه بادا بادا
از بس که برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
دردا که ز هجران تو ای جان جهانغ
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم
در عشق که او جان و دل و دیده‌ی ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته‌ایم 
دیدگاه ها (۵)

به سراغ من اگر می آییدپشت هیچستانمپشت هیچستان جای استپشت هیچ...

#فال_حافظ ( 1۱ اردیبهشت ماه 95 ) مطرب عشق عجب ساز و نوایی دا...

چقدر این جمله زیباستانسانهای ناپختههمیشه میخواهندکه در مشاجر...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

یک نفر اینجادلش تنگست باور میکنی؟یک گذر برقلب او یکبار دیگر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط