سخن عشق تو

سخن عشق تو
بے آنکہ برآید بہ زبانم


رنگ رخساره
خبر میدهد از حال نهانم


گاه گویم کہ بنالم
ز پریشانے حالم


باز گویم کہ عیان ست
چہ حاجت بہ بیانم؟
دیدگاه ها (۵۲)

درد است به جانم چه کنم نیست طبیبیپنهان شده در خنده ی من بغض ...

شنبه تونپرازبهترینهاوغرق خوشبختیالهی بی دلیل دلمهربونتون شا...

چقـــدر دیــر فهمیــــدم . . ."نبــــودنِ تـو" همـــان "مرگـ...

برگرد که بی تو راه هموار نشدهق هق زدنم ختمِ به دیدار نشدگفتی...

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط