نان را از من بگیر اگر میخواهی

.
نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی
هوا را از من بگیر، اما
خنده‌ات را نه ...

گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را که می‌کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می‌کند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می‌زاید 
از پس نبردی سخت باز می‌گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما خنده‌ات که رها می‌شود
و پروازکنان در آسمان مرا می‌جوید
تمامی ‌درهای زندگی را
به رویم می‌گشاید ...

عشق من، خنده تو
در تاریکترین لحظه‌ها می‌شکند
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است
بخند، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته...


پابلو_نرودا
دیدگاه ها (۱)

.ما اکثرا زندگی را حتی اگر خودخواسته در اعماق باشد، زیادی سا...

با دست آب خوردن من نیتش شفاستیک روز دست های مرا او گرفته بود...

از انسانها غمی به دل نگیر .زیرا خود نیز غمگینند .با آنکه تنه...

سکوت می کنم در برابر خودم .حرفی برای خودم هم ندارم .از آن طر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط