خنده هایت ناگهان آشوب بر پا می کند
خندههایت ناگهان آشوب بر پا میکند
رازهایم را هزاران بار افشا میکند
چشمهایت شیطنتهای فراوان دارد و
پلک وقتی میزنی مشت مرا وا میکند
شک ندارم صاحبِ چشمِ جنون آمیز تو
لیلیام را نیمهشب مجنون صحرا می کند
کودک احساس من، با شیطنت در میزند
پشتِ در با شوق تو این پا و آن پا میکند
کوه صبر شانههایم تا بیایی، بی امان
مثل یک آتشفشان در سینه غوغا میکند
بغض راه گریهام را بسته اما اشکِ من
نقش خود را بینهایت خوب ایفا میکند
آنکسی که بعدِ من، با یاد تو آرام شد
حالِ من را گوشهای دارد تماشا میکند
چشم و گوش من بدهکارِ کسی هرگز نبود
عشق، بی منّت خودش را در دلم جا میکند
رازهایم را هزاران بار افشا میکند
چشمهایت شیطنتهای فراوان دارد و
پلک وقتی میزنی مشت مرا وا میکند
شک ندارم صاحبِ چشمِ جنون آمیز تو
لیلیام را نیمهشب مجنون صحرا می کند
کودک احساس من، با شیطنت در میزند
پشتِ در با شوق تو این پا و آن پا میکند
کوه صبر شانههایم تا بیایی، بی امان
مثل یک آتشفشان در سینه غوغا میکند
بغض راه گریهام را بسته اما اشکِ من
نقش خود را بینهایت خوب ایفا میکند
آنکسی که بعدِ من، با یاد تو آرام شد
حالِ من را گوشهای دارد تماشا میکند
چشم و گوش من بدهکارِ کسی هرگز نبود
عشق، بی منّت خودش را در دلم جا میکند
۲.۶k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.