من آن قصۀ تلخ دردآفرینم

من آن قصّۀ تلخ دردآفرینم
که دیگر نپرسند از من نشانه !

حسین منزوی
دیدگاه ها (۱۵)

استهلال...از بهر هلال عید آن مه ناگاه بر بام دوید و هر طرف ک...

بازگشت همیشه آسان نیستاما منخواب دیده ام که بر می گردیای مسا...

ساز خود را کوک کن، امشب پریشان خاطرم زخمه بر جانم بزن، تا پا...

ﺑﺎ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﺍﻣﺸﺐﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﯽ...

آغوش تو آرام کند موج دلم را؛دریای درونم طلبش لمس تن توست.-حس...

اونجا که حسین منزوی میگه:دلم در دست او گیر استخودم از دست او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط