حسین جان

حسین جان ؛
تمام کوچه ها سیاه پوشِ تواند !
دل ها را نمی دانم ،
فکر ها را نمی دانم ...
تو برای "شُهرت" نرفته بودی !
تو رفتی تا انسانیت را بیدار کنی
تو یار می خواستی‌ ، نه عزادار !
کاش لا اقل عزاداری هایمان بیش از این ها از سرِ دل می بود .
شاید اگر بود ؛
هیچ آدم بی پناهی نبود که شب های خود را توی کارتن صبح کند ،
یا کودکی ، که روی بالینِ سنگ ها بخوابد ،
یا انسانی که از گرسنگی و فقر بمیرد .
عزاداری هایمان اگر واقعی بود ؛
ریشه ی فقر را می خشکاندیم ،
ریشه ی ظلم را می سوزاندیم ،
و گرنه لعن کردنِ آدم هایی که چند صد سال پیش مرده اند ، راحت ترین کارِ دنیاست ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
دیدگاه ها (۱۰)

می‌بویم گیسوانت راتا فرشته ها حسودی کنندشانه می زنم موهایت ر...

بگذار دوستت بدارم تا از اندوه دور بمانم؛تا از تاریکی بِرَهمت...

خرده فروش نیستمهمه را عمده میدهیکجا جوانی امهمه نذر تو یا حس...

شاه همه جهان توییاصل همه کسان توییچون که تو هستی آن ما نیست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط