ما آنقدر چشم و ابروهایمان زیبا نبود که برایش شاعر بشوند
ما آنقدر چشم و ابروهایمان زیبا نبود که برایش شاعر بشوند
کل خیابان ها را به یادمان قدم بزنند و شب ها خوابشان نبرد
همانقدر معمولی که نگاهی در خیابان برای دومین بار به سویمان نشانه نمیرفت.
کسی مسیرش را تغییر نمیداد که مثلا اتفاقی سر کوچه ای محله ای جایی ببینتمان. هیچکس گونه هایش برایمان سرخ نمیشد، لپهایش گل نمیانداخت.
کسی برای صمیمی ترین دوستش از ما نمیگفت، آخر ما راز دل هیچکس نبودیم
ما انقدر معمولی بودیم که نه قدیم ها شعر میشدیم، نه حالا لابلای گفتگو های مجازی حرفی از ما باشد، غیبتی عاشقانه پشت سرمان بشود.
عادت کرده بودیم به حاشیه بودن به گوشه کنار بودن.
یکی از راه رسید اتفاقی گفت دوستت دارم
چه میدانستیم بی تجربه بودیم برایش "مُردیم"
رفت و نفهمیدیم که اتفاق بود و باز هم "مُردیم".
#مهدی_محمدی_صومعه
کل خیابان ها را به یادمان قدم بزنند و شب ها خوابشان نبرد
همانقدر معمولی که نگاهی در خیابان برای دومین بار به سویمان نشانه نمیرفت.
کسی مسیرش را تغییر نمیداد که مثلا اتفاقی سر کوچه ای محله ای جایی ببینتمان. هیچکس گونه هایش برایمان سرخ نمیشد، لپهایش گل نمیانداخت.
کسی برای صمیمی ترین دوستش از ما نمیگفت، آخر ما راز دل هیچکس نبودیم
ما انقدر معمولی بودیم که نه قدیم ها شعر میشدیم، نه حالا لابلای گفتگو های مجازی حرفی از ما باشد، غیبتی عاشقانه پشت سرمان بشود.
عادت کرده بودیم به حاشیه بودن به گوشه کنار بودن.
یکی از راه رسید اتفاقی گفت دوستت دارم
چه میدانستیم بی تجربه بودیم برایش "مُردیم"
رفت و نفهمیدیم که اتفاق بود و باز هم "مُردیم".
#مهدی_محمدی_صومعه
۱.۸k
۲۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.