عشق ابدی
#عشق ابدی
پارت: ۱✨
ویو ات:
سلام من پارک ات هستم و ۱۸سالمه که به دوست پسر دارم که اسمش یونگیه من یونگی را خیلی دوست دارم ما از ۱۴سالگی با هم دوست بودیم من و یونگی با هم داخل یه مدرسه درس میخوانیم و هم کلاسی هستیم ✨❤
ویو یونگی..
سلام من مین یونگی هستم و ۱۸ سالمه من دوست دخترم ات تویه مدرسه درس می خوانیم و قرار وقتی درس ها تمام شد با هم ازدواج کنیم ...... ✨🥺
ویو ات.:
امروز مثل همیشه اماده شدم و به مدرسه رفتم وارد کلاس شد وداشتم سمت میزم میرفتم که پیش دوست صمیمیم هایون بیشینم که بورام دشمن من پاش را اورد جلوی پام و من افتادم زمین که یونگی دید و اومد جلو و من را بلد کرد بورام قبلا دوستم بود ولی از وقتی که یونگی دوست پسر شده باهام دشمنی می کنه نمی دانم چرا....
شوگا منو بلند کرد رفت جلو و به بورام گفت
یونگی: هی بورام چته..؟
بورام: دوست دارم مشکله..؟!
سوهو:(دوست پسر بورام ) هی یونگی با دوست دختر من درست حرف بزن
یونگی..؟ دوست دهتر تو کرم داره که ات من را اذیت میکنه
بورام: الان مثلا می خواهی چه کار کنی..؟
یونگی داشت میرفت که بورام را بزنه ات جلوس را گرفت و ارام به یونگی گفت..:
ات: یونگی جونم اروم باش معلم داره میاد
یونگی: باشه
بعد دست ات را میگیره که میبینه دست ات زخمی شده
یونگی: دلم می خواهد به بورام را بکشم
ات: اروم باش امروز می خواهم با هاش دشت مدرسه حرف بزنم
معلم اومد و درس داد و زنگ خورد و من بورام رفتیم پشت مدرسه که هیچی نبود
ات: سلام
بورام: سلام (سرد )
ات: یه سوالی داشتم
بورام: زود بپرس کار دارم
ات: چرا چند وقته با هام دسمنی می کنی ما که دوستا صمیمی بودیم..؟
بورام: ههههه😏چون من عاشق یونگی بودم و دوستش داشتم و تو اونو از من گرفتی و الانم باید مجازات بشی که یهویی.....
.......
ادامش را شب میزارم ✨❤❤💋
شرط برای پارت بعد ۵تا لایک
پارت: ۱✨
ویو ات:
سلام من پارک ات هستم و ۱۸سالمه که به دوست پسر دارم که اسمش یونگیه من یونگی را خیلی دوست دارم ما از ۱۴سالگی با هم دوست بودیم من و یونگی با هم داخل یه مدرسه درس میخوانیم و هم کلاسی هستیم ✨❤
ویو یونگی..
سلام من مین یونگی هستم و ۱۸ سالمه من دوست دخترم ات تویه مدرسه درس می خوانیم و قرار وقتی درس ها تمام شد با هم ازدواج کنیم ...... ✨🥺
ویو ات.:
امروز مثل همیشه اماده شدم و به مدرسه رفتم وارد کلاس شد وداشتم سمت میزم میرفتم که پیش دوست صمیمیم هایون بیشینم که بورام دشمن من پاش را اورد جلوی پام و من افتادم زمین که یونگی دید و اومد جلو و من را بلد کرد بورام قبلا دوستم بود ولی از وقتی که یونگی دوست پسر شده باهام دشمنی می کنه نمی دانم چرا....
شوگا منو بلند کرد رفت جلو و به بورام گفت
یونگی: هی بورام چته..؟
بورام: دوست دارم مشکله..؟!
سوهو:(دوست پسر بورام ) هی یونگی با دوست دختر من درست حرف بزن
یونگی..؟ دوست دهتر تو کرم داره که ات من را اذیت میکنه
بورام: الان مثلا می خواهی چه کار کنی..؟
یونگی داشت میرفت که بورام را بزنه ات جلوس را گرفت و ارام به یونگی گفت..:
ات: یونگی جونم اروم باش معلم داره میاد
یونگی: باشه
بعد دست ات را میگیره که میبینه دست ات زخمی شده
یونگی: دلم می خواهد به بورام را بکشم
ات: اروم باش امروز می خواهم با هاش دشت مدرسه حرف بزنم
معلم اومد و درس داد و زنگ خورد و من بورام رفتیم پشت مدرسه که هیچی نبود
ات: سلام
بورام: سلام (سرد )
ات: یه سوالی داشتم
بورام: زود بپرس کار دارم
ات: چرا چند وقته با هام دسمنی می کنی ما که دوستا صمیمی بودیم..؟
بورام: ههههه😏چون من عاشق یونگی بودم و دوستش داشتم و تو اونو از من گرفتی و الانم باید مجازات بشی که یهویی.....
.......
ادامش را شب میزارم ✨❤❤💋
شرط برای پارت بعد ۵تا لایک
۲.۴k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.