من عاشق سکوتم و کم حرف می زنم

من عاشق سکوتم و کم حرف می زنم
هر وقت دل شکسته ترم حرف می زنم

از تو شنیده ام که حریم خداست دل
با تو از آستان حرم حرف می زنم

مثل «فروغ» دلخوش یک شام تیره ام
وقتی که از نهایت غم حرف می زنم

من عاشق سکوتم و رنجی همیشگی
با لهجه ی سیاه قلم حرف می زنم

دریا تویی و رود منم؛ رود رهگذر
یک روز می رسیم به هم حرف می زنم

آن وقت در کنار تو آرام می شوم
آن وقت با زبان دلم حرف می زنم

این نامه چند خط غم هر روزه ی من است
من شاعرم...به لحن قلم حرف می زنم
دیدگاه ها (۲)

شب عفو است و محتاج دعایمز عمق دل دعایی کن برایماگر امشب به م...

نشستم روی ساحل، حال دریا را نمیدانم!من این پایینم و قانون با...

مرغ دلم راهی قم می‌شود‌در حرم امن تو گم می‌شودعمه سادات سلام...

ناز چشمت می خرم، بایدبمانی پیش من....دم به دم عاشق ترم، باید...

شبی در موج زلفانت مرا هم رنگ دریا کنگل پژمرده ی دل را به لبخ...

چمن شکفت و می از خُم به‌ شیشه جولان کردجنون عاشق و سودای مرغ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط