من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
من به خال لبت ای دوست گرفتار شــدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شـــــــدم
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شــــــــدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شــــرری
که به جان آمدم و شهره بازار شــــــــــدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شـب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کـــــردم
خرقه پیر خراباتی و هشیار شــــــــــــدم
واعظ شهر که از پند خــــود آزارم داد
از دم رند می آلوده مددکار شـــــــــــــدم
بگذارید که از بتکــــــــده یادی بــــــکنم
من که با دست بت میکده بیدار شـــــــــدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شـــــــدم
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شــــــــدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شــــرری
که به جان آمدم و شهره بازار شــــــــــدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شـب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کـــــردم
خرقه پیر خراباتی و هشیار شــــــــــــدم
واعظ شهر که از پند خــــود آزارم داد
از دم رند می آلوده مددکار شـــــــــــــدم
بگذارید که از بتکــــــــده یادی بــــــکنم
من که با دست بت میکده بیدار شـــــــــدم
- ۱۳.۸k
- ۱۵ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط