فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆⁶⁵
▪︎: آقا! پسرتون همراه بانو برگشتن.
(همه اونجا ات رو بانو خطاب میکنن.)
سمت خروجی راه افتادیم. جونگکوک از ماشین پیاده شد و در ماشینو برای ات باز کرد. کمکش کرد بیاد پایین. با یه دست شونشو و با اون یکی دستش، دست ات رو گرفت بهش کمک کرد بیاد داخل.
دامن سفید رنگش کثیف و پاره شده بود و بدنش زخمی بود. زیر چشاش گود رفته بود و موهاش آشفته بود.
€: ات!
ویو جونگکوک
مامان سمتمون دوید. دست ات رو گرفت کمی فشورد.
€: ببینمت دخترم.
+: چیزی نیست مامان. حالم خوبه. *آروم و ضعیف*
_: اگر اجازه بدین ببرمش داخل! اون باید دوش بگیره و لباساشو عوض کنه. زخماش هم به پانسمان نیاز داره!
سمت اتاقش بردمش و کمکش کردم یکم روی تختش بشینه.
جلوش زانو زدم و به چشماش خیره شدم.
_: حالت خوبه خوشگلم؟
سر تکون داد.
+: آره. فقط یکم سرم در میکنه.
_: اشکال نداره. حتما بهخاطر خستگیه. برو دوش بگیر و لباساتو عوض کن. بعد هم روی تختت دراز بکش و بخواب تا حالت بهتر بشه.
+: باشه.
روی پیشونیش بوسهای گذاشتم و کمکش کردم کتشو در بیاره.
بعد از اینکه وارد حموم شد از اتاقش خارج شدم.
$: خب.
_: چی خب؟
$: منظورت از تمام جون و عشق و زندگیت چیه؟
_: دوسش دارم!.. خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنه! عاشقشم. نه! ... با تمام وجود میپرسمش! هیچ کسی هم با هیچ تلاشی نمیتونه اون ازم جدا کنه!
$: کسی حق نداره اینکارو کنه! اون مال توعه. ولی بهش گفتی؟
_: آره.
$: حس اون بهت چیه؟
_: اونم منو دوست داره.
$: دوست داره... یا مثل خودت میپرستت؟
+: میپرستمش حتی بیشتر از خودش!
▪︎: آقا! پسرتون همراه بانو برگشتن.
(همه اونجا ات رو بانو خطاب میکنن.)
سمت خروجی راه افتادیم. جونگکوک از ماشین پیاده شد و در ماشینو برای ات باز کرد. کمکش کرد بیاد پایین. با یه دست شونشو و با اون یکی دستش، دست ات رو گرفت بهش کمک کرد بیاد داخل.
دامن سفید رنگش کثیف و پاره شده بود و بدنش زخمی بود. زیر چشاش گود رفته بود و موهاش آشفته بود.
€: ات!
ویو جونگکوک
مامان سمتمون دوید. دست ات رو گرفت کمی فشورد.
€: ببینمت دخترم.
+: چیزی نیست مامان. حالم خوبه. *آروم و ضعیف*
_: اگر اجازه بدین ببرمش داخل! اون باید دوش بگیره و لباساشو عوض کنه. زخماش هم به پانسمان نیاز داره!
سمت اتاقش بردمش و کمکش کردم یکم روی تختش بشینه.
جلوش زانو زدم و به چشماش خیره شدم.
_: حالت خوبه خوشگلم؟
سر تکون داد.
+: آره. فقط یکم سرم در میکنه.
_: اشکال نداره. حتما بهخاطر خستگیه. برو دوش بگیر و لباساتو عوض کن. بعد هم روی تختت دراز بکش و بخواب تا حالت بهتر بشه.
+: باشه.
روی پیشونیش بوسهای گذاشتم و کمکش کردم کتشو در بیاره.
بعد از اینکه وارد حموم شد از اتاقش خارج شدم.
$: خب.
_: چی خب؟
$: منظورت از تمام جون و عشق و زندگیت چیه؟
_: دوسش دارم!.. خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنه! عاشقشم. نه! ... با تمام وجود میپرسمش! هیچ کسی هم با هیچ تلاشی نمیتونه اون ازم جدا کنه!
$: کسی حق نداره اینکارو کنه! اون مال توعه. ولی بهش گفتی؟
_: آره.
$: حس اون بهت چیه؟
_: اونم منو دوست داره.
$: دوست داره... یا مثل خودت میپرستت؟
+: میپرستمش حتی بیشتر از خودش!
۶۶۷
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.