اتش زده با هر مژه اش قلبم را
اتش زده با هر مژه اش قلبم را
بی رحمترین یاری که خود خواسته ام
مجروح شده دلم از تیر غمش
انکس که ز قصد من به او باخته ام
اینگونه که میبینی تنم پر از زخم
از پرچم اوست که بر دل افراخته ام
هربار که دلم پربکشد .میشکند
حالا که دگر سپر من انداخته ام
تا که بزند به رود تنهایی من
من مگر تواقعی ز تو داشته ام
تو مال خودت هستی خود میدانی
گرچه که دلم به پایت انداخته ام
ازار دلم روا نباشد بخدا میدانی
حالا که غمت ز اصل انداخته ام
دزفول دگر جایی برای من نیست
هرجا که روم خاطره ای داشته ام #محمدغلامی #شمسابادی
بی رحمترین یاری که خود خواسته ام
مجروح شده دلم از تیر غمش
انکس که ز قصد من به او باخته ام
اینگونه که میبینی تنم پر از زخم
از پرچم اوست که بر دل افراخته ام
هربار که دلم پربکشد .میشکند
حالا که دگر سپر من انداخته ام
تا که بزند به رود تنهایی من
من مگر تواقعی ز تو داشته ام
تو مال خودت هستی خود میدانی
گرچه که دلم به پایت انداخته ام
ازار دلم روا نباشد بخدا میدانی
حالا که غمت ز اصل انداخته ام
دزفول دگر جایی برای من نیست
هرجا که روم خاطره ای داشته ام #محمدغلامی #شمسابادی
- ۷.۲k
- ۲۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط