اتش زده با هر مژه اش قلبم را

اتش زده با هر مژه اش قلبم را
بی رحمترین یاری که خود خواسته ام

مجروح شده دلم از تیر غمش
انکس که ز قصد من به او باخته ام

اینگونه که میبینی تنم پر از زخم
از پرچم اوست که بر دل افراخته ام

هربار که دلم پربکشد .میشکند
حالا که دگر سپر من انداخته ام

تا که بزند به رود تنهایی من
من مگر تواقعی ز تو داشته ام

تو مال خودت هستی خود میدانی
گرچه که دلم به پایت انداخته ام

ازار دلم روا نباشد بخدا میدانی
حالا که غمت ز اصل انداخته ام

دزفول دگر جایی برای من نیست
هرجا که روم خاطره ای داشته ام #محمدغلامی #شمسابادی
دیدگاه ها (۱)

اینقدر دروغ شنیده ام که دیگرحالم ز حقیقتم بهم میخوردش

گاهی وقتها اسرار بر بودن یا ماندن بزرگترین اشتباه است که جبر...

من هم مثل خودت میشم دیگه حالا که بد بودن اینقد خوبهشاید خدا ...

خاطرم نیست کسی غیر تو،اما انگارهمه از خاطـــر تــــو میگذرند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط