نگارا وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی

نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی
دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم خوار من گردی
از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم
مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟

اگر تو آن من باشی، ازین و آن نیندیشم
ز کفر آخر چرا ترسم، چو تو ایمان من باشی؟

#عراقی
دیدگاه ها (۲۰)

گاهی سفر به جاذبه ی ماه لازم استدیوانگی برای همه گاه لازم اس...

تو تمنای من و جان من و یار منی پس بمان تا که نمانم به تمنای ...

تو هَر جای جَهان باشی ،بَرات از دور می‌میرم .. #کامران_رسول‌...

گواهی می‌دهم به گنجشک‌هایی که از چشم‌های توتا قلب من پرواز م...

جان پرورم گهی که تو جانان من شویجاوید زنده مانم اگر جان من ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط