دوستت دارم پریشان شانه میخواهی چه کار

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

***

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن!
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

***

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

***

مثل من آواره شو از چار دیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

***

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

***

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟

شعر از مهدی فرجی
دیدگاه ها (۱)

همه چیز داشت خوب پیش میرفتصبح هایمان با همبه خیر میشدشب هایم...

آدم ها تا جایشان را برایت خالی نکنند ، ارزش واقعیِ شان را نم...

دیوانگی هایم را دوست دارمتو زنجیرم کن به لبهایت...این سلول د...

#خاص

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط