شرمندهام قربان کمی باران ندارید در خود پلاسیدم

شرمنده‌ام قربان! کمی باران ندارید؟ / در خود پلاسیدم، شما گلدان ندارید؟

این قدر بداخمید! پس لبخندتان کو؟ / جز این نگاه سرد یخ‌بندان، ندارید؟

قربان! چرا وقتی که می‌بینید ما را / در ذهنتان تصویری از انسان ندارید؟

گیرم که ما زشتیم، این آغازمان نیست / باشد، شما زیبا! ولی پایان ندارید؟...

عبدالرضا فریدزاده
http://motara.ir/reading/item/320-7
#مطرا#شعر#باران
دیدگاه ها (۲)

آتش و پوست http://motara.ir/?port=1198-2 #آتش#پوست#داستانک

سلام یک مجموعه خیلی خوب و جالب را این دفعه برای‌تان در نظر گ...

ریچارد جان یک کارگاه یک ساعت و نیمه را به صورت خیلی خلاصه و ...

" تری مور" به این سوال پاسخ می‌دهد. http://video.motara.ir/1...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط