در نزدیکی منزل مرحوم شاه آبادی دکتری بود به نام ایوب که ب
در نزدیکی منزل مرحوم شاه آبادی دکتری بود به نام ایوب که برای دخترانش معلم موسیقی آورده بود و صدای موسیقی بلند بود، به گونه ای که از صدای آن ها، همسایه ها ناراحت بودند.
ایشان برای دکتر پیغام فرستاد و از او خواست از این کار دست بردارد، اما دکتر جواب داده بود من این کار را ترک نمی کنم و شما هر اقدامی که می خواهید بکنید.
مرحوم شاه آبادی تا روز جمعه صبر کردند و آن گاه در جلسه روز جمعه که در مسجد تشکیل شده بود، به مردم گفتند: خوب است از این به بعد هر کس از این خیابان عبور می کند چون به مطب این دکتر رسید، داخل مطب شده و سلام کند و آن گاه با نرمی و خوشرویی از او بخواهد آن عمل خلاف خود را ترک کند.
از آن پس، هر کس از جلو مطب عبور می کرد، برای انجام وظیفه ی شرعی خود، داخل مطب می شد و سلام کرده، موضوع را با زبان خوش در میان می گذاشت و خارج می شد.
چند روز به این منوال گذشت و دکتر هر روز با صدها مراجعه کننده مواجه می شد که همگی یک مطلب را به او تذکر می داند، وی دید اگر بخواهد به لجاجت خود ادامه دهد، نه تنها باید مطب خود را تعطیل کند، بلکه مجبور است از آن خیابان هم کوچ کند.
از این رو دست از ایجاد مزاحمت برداشته، جلسه ی آموزش دخترانش را تعطیل کرد.
در یکی از روزها که آیت الله شاه آبادی به طرف مسجد در حرکت بود، دکتر را دید که به طرف او می آید، وقتی نزدیک شد گفت: آقای شاه آبادی، من گمان می کردم شما به مراجع قانونی و محاکم قضایی مراجعه می کنید که من به سادگی می توانستم جواب آن ها را بدهم و هرگز درباره ی این روش مردمی فکر نکرده بودم.
#عرفان
#تقوا
#اجتماع
#جامعهٔ_اسلامی
#آیت_الله_مجتهدی
#آیت_الله_بهجت
ایشان برای دکتر پیغام فرستاد و از او خواست از این کار دست بردارد، اما دکتر جواب داده بود من این کار را ترک نمی کنم و شما هر اقدامی که می خواهید بکنید.
مرحوم شاه آبادی تا روز جمعه صبر کردند و آن گاه در جلسه روز جمعه که در مسجد تشکیل شده بود، به مردم گفتند: خوب است از این به بعد هر کس از این خیابان عبور می کند چون به مطب این دکتر رسید، داخل مطب شده و سلام کند و آن گاه با نرمی و خوشرویی از او بخواهد آن عمل خلاف خود را ترک کند.
از آن پس، هر کس از جلو مطب عبور می کرد، برای انجام وظیفه ی شرعی خود، داخل مطب می شد و سلام کرده، موضوع را با زبان خوش در میان می گذاشت و خارج می شد.
چند روز به این منوال گذشت و دکتر هر روز با صدها مراجعه کننده مواجه می شد که همگی یک مطلب را به او تذکر می داند، وی دید اگر بخواهد به لجاجت خود ادامه دهد، نه تنها باید مطب خود را تعطیل کند، بلکه مجبور است از آن خیابان هم کوچ کند.
از این رو دست از ایجاد مزاحمت برداشته، جلسه ی آموزش دخترانش را تعطیل کرد.
در یکی از روزها که آیت الله شاه آبادی به طرف مسجد در حرکت بود، دکتر را دید که به طرف او می آید، وقتی نزدیک شد گفت: آقای شاه آبادی، من گمان می کردم شما به مراجع قانونی و محاکم قضایی مراجعه می کنید که من به سادگی می توانستم جواب آن ها را بدهم و هرگز درباره ی این روش مردمی فکر نکرده بودم.
#عرفان
#تقوا
#اجتماع
#جامعهٔ_اسلامی
#آیت_الله_مجتهدی
#آیت_الله_بهجت
۸.۵k
۰۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.