الهی...
الهی...
آفتاب تابانت امروز نیز برآمد از پشت پنجره نگاهم ،
تا فروزان کند جانم با فروغ زندگی ؛
تا باقی روز در برد و باخت آن سپاسگزار تاریکی هایی باشم ،
که نوید روشنی ست ؛
پروردگارا...
سپاس از صبح امروز، که باز هم و باز هم ،
سلامت عزیزانم، قشنگترین هدیه ی زندگی به من است ؛
و دل انگیزترین نغمه است، شنیدن صدای نفسهایشان ،
بر حریر زندگی و این همه را سپاس و باقی هیچ ،
و دیگر تلاش من و مصلحت تو ؛
بار الها...
باغچه ی من و باغ همسایه ام در امنیت تو
سلام...
صبح بخیر...
روزتان در آغوش پروردگار.....
آفتاب تابانت امروز نیز برآمد از پشت پنجره نگاهم ،
تا فروزان کند جانم با فروغ زندگی ؛
تا باقی روز در برد و باخت آن سپاسگزار تاریکی هایی باشم ،
که نوید روشنی ست ؛
پروردگارا...
سپاس از صبح امروز، که باز هم و باز هم ،
سلامت عزیزانم، قشنگترین هدیه ی زندگی به من است ؛
و دل انگیزترین نغمه است، شنیدن صدای نفسهایشان ،
بر حریر زندگی و این همه را سپاس و باقی هیچ ،
و دیگر تلاش من و مصلحت تو ؛
بار الها...
باغچه ی من و باغ همسایه ام در امنیت تو
سلام...
صبح بخیر...
روزتان در آغوش پروردگار.....
۱.۱k
۰۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.