پارت بیست و دوم

پارت بیست و دوم
از زبان آکوتاگاوا

قشنگ با خاک یکسان شدم دیگه همه منو جینکو رو دیده بودن،پس از این به بعد میارمش خونه خودم تا دیگه کسی چیزی نبینه
از زبان آتسوشی

واقعا خجالت میکشم. دازای سان و رامپو سان باهم پچ پچ میکنن و میخندن،شک ندارم که دازای سان داره یه نقشه ای میکشه که بیشتر از این مارو ضایع کنه
از زبان دازای

دارم با رامپو سان نقشه قتل...چیز...نقشه به هم رسوندن آتسوشی و آکوتاگاوا رو میکشیم

یه هفته بعد

از زبان آتسوشی

دازای سان به منو آکوتاگاوا گفت که امروز صب ما دوتا صبحانه درست کنیم(فک کنم همه مسموم بشن😂)هیچی دیگه شروع کردیم...
داشتیم کارمون رو میکردیم که دازای سان اومد و آکوتاگاوا رو روی من انداخت
افتادم زمین و گفتم:آی آی پاشو از رو من
آکوتاگاوا:به من نگو به دازای سان بگو که روی من نشسته😐(یکی بیاد این دازای رو بزنه تا خودم به صورت مافیایی به هفت قسمت مساوی تقسیمش نکردم🙂)
دیدگاه ها (۷)

ساخت خودم⁦(。•̀ᴗ-)✧⁩چه گیری به این آهنگ دادم😂

خیلی وقته اینجوری شدم... ولی بازم مث اسکلا میخندم⁦ƪ(‾.‾“)┐⁩

حس خیلی بدی دارم نمیدونم چرا

فک کنم تو یکی از قسمتا داشتن سوسک میکشتن😂😂

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط