در کنج دلت ذرهای احساس نداری

در کنج دلت ذره‌ای احساس نداری
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﻝ ﻣﻦ دل حساس نداری

ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﮔﻮﺭ ﮔﺬﺍﺭﯼ
گر عشق مرا در دل خود پاس نداری

باید که به ایینه شکایت ﺑﺮﻡ از ﺗﻮ
وقتی که به من چشم و دل خاص نداری

در قلب تو ﺩﻳﮕﺮ شرر عشق ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ
در ﮔﻮﺷﻪ ی چشمت زر و الماس نداری

نفرین به همان روز که دل میکنی از من!
نفرین به همان عشق که اخلاص نداری !
دیدگاه ها (۱)

ساعتهای زیادی، پشت پنجره میشینم و آدما رو تماشا می کنم ...آد...

زندگی خیلی غیره منتظرست، پَس همیشه به بهترین شکل خداحافظی کن...

برسان باده که غم روی نمود ای ساقیاین شبیخون بلا باز چه بود ا...

واژه ی عجیبیست...."لیاقت" را میگویمگاهی من ندارمگاهی تو ندار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط