مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد د

: مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد در خطبه هایش هر روز دعا می کرد ...
خداوندا ...!
زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود.
روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فروریخت ، و میخانه ویران شد.
صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت تو دعا کردی میخانه من ویران شود ؛ پس باید خسارتش رابدهی!
امام جماعت گفت مگر دیوانه شدی! مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود! پس به نزد قاضی رفتند.
قاضی با شنیدن ماجرا گفت:
در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ، ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری!!!!!
" صادق هدایت "
دیدگاه ها (۱)

مهدی:700 سال پیش در اصفهان مسجدی می ساختندکار تمام شده بود و...

@.exir...:خانم 938:(هرکی نخونه از دستش رفته واقعا از دستش رف...

🍃 عالم ز برایت آفریدم، گله کردی🍃 🍃 از روح خودم در تو دمیدم، ...

میدانی جانم!صبح ها همین کهصدایِ سوت کشیدنِ کتری رویِ اجاق را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط