.
.
این لحظههای بی تو را
- به تنگ آمدم !
مثل ِ پرندهای در قفس ِ غروب
که بیرمق آفتاباش تُک میزند
تا زخمهای کهنه
که سر وا کند
- در نفس ِ نیزن ِ فراز آمده
پای کومهی دوداندود....
به تنگ آمدم
آه ؛ به تنگ آمدم
- دقیقههای بی تو را
که ریل میکشد در خیال
- غم ِ قطار آمده از بیحضوریات
در کوپهای که هیچ تا نگاهی
مرا بهخود نمیآورد !
مثل ِ دلی
که زین پیشتر از من بردی وُ نیآوردی....
سنگین میآید
این فرصت ِ رفتهی بی تو
چونان چمدانی پر از خاطره
با مسافر در من
که نمیداند
سالهاست
- ایستگاهی معطّل ِ بار خاطرش ماندم.....
این لحظههای بی تو را
- به تنگ آمدم !
مثل ِ پرندهای در قفس ِ غروب
که بیرمق آفتاباش تُک میزند
تا زخمهای کهنه
که سر وا کند
- در نفس ِ نیزن ِ فراز آمده
پای کومهی دوداندود....
به تنگ آمدم
آه ؛ به تنگ آمدم
- دقیقههای بی تو را
که ریل میکشد در خیال
- غم ِ قطار آمده از بیحضوریات
در کوپهای که هیچ تا نگاهی
مرا بهخود نمیآورد !
مثل ِ دلی
که زین پیشتر از من بردی وُ نیآوردی....
سنگین میآید
این فرصت ِ رفتهی بی تو
چونان چمدانی پر از خاطره
با مسافر در من
که نمیداند
سالهاست
- ایستگاهی معطّل ِ بار خاطرش ماندم.....
۱.۸k
۱۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.