باسکوتت؛عقل وهوشم برده ای؛رحمی به این دیوانه کن
باسکوتت؛عقل وهوشم برده ای؛رحمی به این دیوانه کن
با بهشتِ دیدگانت؛ برزخِ چَشمِ مرا؛ کاشانه کن
مرغِ دل پر میزند تا آسِمانِ سرزمینِ عشقِ تو
کوچ کن بر پشتِ بامِ قلبِ من ؛در آسِمانم لانه کن
قامتِ دیوارِ حسرت ؛روبروی آرزو؛ قد می کشد
با شرابِ نابِ آغوشت؛دلم را؛ تا سحر مستانه کن
کرد عصیان سیلِ اشکم؛صخره یِ طاقت؛زِ بیتابی شکست
روحِ پاکت را برایِ ؛جِسمِ از غم خسته ی من ؛شانه کن
هیچ کس چون من نمیبافد تورا بر تاروپودش؛مَردِ من
دست هایم را برای؛ بذرِ انگشتانِ خود؛پیمانه کن
با وجودت؛بی بهانه هر نفس ؛ نوشِ دلِ جان میشود
قصه ی محبوب خود فریاد زن در کوچه ها؛افسانه کن
با بهشتِ دیدگانت؛ برزخِ چَشمِ مرا؛ کاشانه کن
مرغِ دل پر میزند تا آسِمانِ سرزمینِ عشقِ تو
کوچ کن بر پشتِ بامِ قلبِ من ؛در آسِمانم لانه کن
قامتِ دیوارِ حسرت ؛روبروی آرزو؛ قد می کشد
با شرابِ نابِ آغوشت؛دلم را؛ تا سحر مستانه کن
کرد عصیان سیلِ اشکم؛صخره یِ طاقت؛زِ بیتابی شکست
روحِ پاکت را برایِ ؛جِسمِ از غم خسته ی من ؛شانه کن
هیچ کس چون من نمیبافد تورا بر تاروپودش؛مَردِ من
دست هایم را برای؛ بذرِ انگشتانِ خود؛پیمانه کن
با وجودت؛بی بهانه هر نفس ؛ نوشِ دلِ جان میشود
قصه ی محبوب خود فریاد زن در کوچه ها؛افسانه کن
۶.۱k
۰۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.