ای یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای

ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای؟
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ای؟

ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟

بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم
وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟

گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت
فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیده‌ای؟

من سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو
هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیده‌ای؟
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad
دیدگاه ها (۳)

هرگـز هـوس به غیــر هــوایت ،نمی کنمبــر خـاکم و ،نگو که دعـ...

‏‎حالا که تمامَت برای من است‏‎حالا که میدانم با خیالِ راحت د...

نازنینـــــمدلـــبرانه ناز کننازت خـــریـــدارش منمعــشوه ها...

با همه پیری پسرم پدر عشق بسوزد که چه آورده به سرم،،،، هیچ م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط