بغلش کردم و

بغلش کردم و
آروم کنار گوشش گفتم :
میدونی قطره های بارون چندتاست ؟
گفت نه ولی میدونم خیلی زیاده
گفتم میدونی آسمون چند تا ستاره داره ؟
گفت نه ولی خب خیلی زیاده ... برا چی اینا رو می پرسی ؟
زل زدم تو چشماش و گفتم :
به اندازه ی همه ی این چیزایی که زیادن و
نمیتونی بشماری "دوستت دارم"
دیدگاه ها (۳)

زنــانه عاشــقت شدم ظریــف و زیــبا...نفهــمیدی..بـا سڪوتم ب...

پاییز شده‌ است و غروب‌های دلگیر زیادی در پیش،پاییز شده است و...

ما آدم ها فراموش کاریمیادمون میره یه نفر همیشه حواسش بهمون ه...

گفتن جمله"معذرت مے خوام" هم درستمثل جمله "دوستت دارم" اندازه...

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p8

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط