❥"یادمه نوزده سالش بود ترمِ یک دانشگاه سراسری،و ۱۷سالگی
❥"یادمه نوزده سالش بود ترمِ یک دانشگاه سراسری،و ۱۷سالگی
به روشِ سنتی ازدواج کرده بود.
داشتم راجع به عشق حرف میزدم.
چشماش یجوری شده بود...
میگفت تُ که شوهر نداری...
وقتی ازش پرسیدم تُ عاشق شدی؟
یجوری که میخواست رومو کم کنه
گفت:آره...من همون روزی که آقامو تو خواستگاری دیدم عاشُقِش شدم...
و این عاشق شدمش لهجه نبود
بلکه چون داشت دروغ میگفت
زبونش گرفت...میخوام بگم...
خیلیا هستن
که هیچوقت نتونستن
عشق رو تجربه کنن...
ودارن خودشونُ
فریب میدن...
عشق حقِ آدمیزاده!
و هنوزم یه سِری والدین دارن
از بچه هاشون دریغش میکنن!
•|💜|•
به روشِ سنتی ازدواج کرده بود.
داشتم راجع به عشق حرف میزدم.
چشماش یجوری شده بود...
میگفت تُ که شوهر نداری...
وقتی ازش پرسیدم تُ عاشق شدی؟
یجوری که میخواست رومو کم کنه
گفت:آره...من همون روزی که آقامو تو خواستگاری دیدم عاشُقِش شدم...
و این عاشق شدمش لهجه نبود
بلکه چون داشت دروغ میگفت
زبونش گرفت...میخوام بگم...
خیلیا هستن
که هیچوقت نتونستن
عشق رو تجربه کنن...
ودارن خودشونُ
فریب میدن...
عشق حقِ آدمیزاده!
و هنوزم یه سِری والدین دارن
از بچه هاشون دریغش میکنن!
•|💜|•
۲۱۰.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۰