سفر سودی نـدارد مـن پـرستـویی گرفتارم
سفر سودی نـدارد مـن پـرستـویی گرفتارم
نـه بـا تـور و قفس، با تارِ گیسویی گرفتارم
کسی حرفِ مـرا بـاور نخواهد کرد اگر روزی
بگـویـم شیـرم و، در چنگِ آهـویی گرفتارم
سرِمـویی کسی هـرگـز پـریشانـم نکرد، اما
ببین حـالا چـه آسان بـا سرِ مـویی گرفتارم
منم شاهۍکه ماتش کرده اند وخوب میدانم
قـدم بردارم از این خانـه هر سویی، گرفتارم
شبیـهِ کشتیِ بی لنـگری بـازیچـه ی موجم
چنان بدخوابم و هرشب به پهلویی گرفتارم
.
نـه بـا تـور و قفس، با تارِ گیسویی گرفتارم
کسی حرفِ مـرا بـاور نخواهد کرد اگر روزی
بگـویـم شیـرم و، در چنگِ آهـویی گرفتارم
سرِمـویی کسی هـرگـز پـریشانـم نکرد، اما
ببین حـالا چـه آسان بـا سرِ مـویی گرفتارم
منم شاهۍکه ماتش کرده اند وخوب میدانم
قـدم بردارم از این خانـه هر سویی، گرفتارم
شبیـهِ کشتیِ بی لنـگری بـازیچـه ی موجم
چنان بدخوابم و هرشب به پهلویی گرفتارم
.
۱.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.