پشت ویترین ساعت فروشی ایستاده بودم

پشت ویترین ساعت فروشی ایستاده بودم
ساعتها رو که نگاه میکردم ...
دیدم هیچ ساعتی به قشنگی ساعتی که دور هم هستیم نیست
قدر با هم بودنها را بیشتر بدانیم


💞 💞
🌹
دیدگاه ها (۵)

در تمام فیلم‌ها خواسته‌ام این است که تصویری مهربان‌تر و صمیم...

تا حالا پولدار فقیر دیدی؟من وقتی داشت اشغالو از شیشه شاسی بل...

‍ ‍ 🍃 ✨ 🌸 ✨ 🍃 ✨ 🌸 ✨ 🍃 ‍ تکرار حضورت،🌸 🍃 گلبرگ های شقایق رابه...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

part14🦋‌ //چند ساعت بعدنامجون«با سنگینی روی پلکام بیدار شدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط