نامه ی طلبه ای
نامه ی طلبه ای
به جناب سید حسن خمینی:
سلام.
برایت اینگونه می نویسم ،چون اهل تبلیغم و اهل تبلیغ ( یخشونه و لا یخشون احدا الا الله ) (1)
چنان که از منابع موثق شنیده ام ، نزد حضرت آیت الله جوادی آملی ،اسفار می خوانی. در این همه سفرهای فلسفی تا به حال به این قاعده برخورده ای؟ « السنخیة علة الانضمام ».
گفته اند درس خارج میخواندی در محضر آقای محقق داماد و جدیدا هم درس خارج می دهی.
آنجا کسی حرفی از « اصل برائت » هم می آورد؟
چند ماهی جبهه بوده ای.
کسی حرف از ولایت و دشمن ستیزی هم می آورد؟
برای آنها هم نوه امام بودی ؟ یا رزمنده سپاه اسلام؟
برای آنها هر چه بودی گذشت؛ برای ما یک طلبه ای! با عمامه ای سیاه .
اینها برایت عناوین اولی است؛ البته عنوانی ثانوی هم داری که در فرض ثبوت عناوین اولی ،مزید احترام است.
عنوان ثانوی ات این است : فرزندزاده روح الله .فرزندحاج احمد. برادر زاده آقامصطفی.
این روزهاعنوان ثانوی ات رامعامله کرده ای.
به کیش بعضی خویشانت در آمده ای. منابع موثق می گفتند محمد رضا خاتمی نسبتی با شما دارد.
راست است گفته بود امام زمانی که استیضاح نشود را قبول نداریم؟!
ای از تبار خمین!
فرزند روح اللهی؟! بر مزار شهدای گمنام ، به رنگ بلورین خون نوشته اند « نام پدر : روح الله.» یعنی هر که متلاشی شد و بی نام ماند ؛ هر که سر سپرد و سینه چاک شد ؛ هر که جنگید برای الله ، پدرش ـ و نه پدر بزرگش ـ روح خداست.
برای ما که امام را به جای حیاط جماران ، در صحیفه نور دیده ایم ، آنکه علوی نیست ، خمینی نیست ؛ چه حسن باشد ، چه حسین.
خمینی ، مصطفی بود ؛ که مانند برادران گمنامش ، راز شهادتش فاش نشد.
احمد بود ؛ که ماهها قبل رحلتش ، از دنیا رفته بود.
اگر کسی توانست خمینی را از صحنه عالم به مرزهای ایران و قم و خمین محدود کند ، می تواند خمینی را در حریم خمینی ها نگه دارد.
از امام چه می دانی؟
از آن دست نوازشگر ، مشت گره کرده دیده ای؟
از آن دهان آرام بخش ، فریاد بر سر استکبار شنیده ای؟
حسن! مراقب باش! اگر پدر و پدر بزرگ رفته اند ، امت مانده است. این امت برایت مادری می کند؛ اما اگر خطا روی ، آرام نمی نشیند.
ما پیش از آنکه امام و امام زاده ای داشته باشیم ، خدا داریم.
قبل از اینکه امام ما را بابت امامزادگانش مواخذه کند ، خدای او می پرسد؛ که چه کردی؟ با دشمنان قرآن و قدس و عاشورا !
سران فتنه را دیده ای؟
کجا؟
فقط در عزا و عروسی؟
فریادهای هم نشینانت را شنیده ای؟
دیده ای چگونه ملت را به بادانتقاد میگیرند؟
از ظلمی که بر ما رفته خبر داری؟
تو هم عزادار کهریزکی؟
راستی سرّش چه بود؟
هر که از زندان جنگ با نظام بر می گشت ، آغوش باز و لب خندان و چشم پر محبت تو را می یافت!
من سران فتنه را نمی شناسم. تو معرفی کن! من آنچه دیده ام می گویم. تو اگر بیش می شناسی واگویه کن!
من دیدم.
آتشی در سینه هایی جوشید.
جنبشی خیزید.
قیام کرد و حمله.
مسجد لولاگر بود و آتش و قرآنهای نیم سوخته.
جنبشی بود برای سوزاندن ریش و موتور سیکلت.
نا امنی بود و کینه. جدایی بود و حیله.
تو اگر بیش می دانی بگو!
من کروبی دیدم و اتهامات رسوا به نظام.
خاتمی دیدم و دست اجنبی.
موسوی دیدم و یک جهنم جرم.
موسوی خوئینی ها دیدم و انکار ولایت.
نبوی دیدم و یک انسان خیانت.
تو را دیدم و یک سفره رفاقت.
تو را دیدم و یک ملت اعتراض.
تو را دیدم و در برابر ملتی با دهانی باز.
ملت ما را جماعت اندک می شماری و اندک جماعت سبز را مردم.
حسن ! اینها اندکی بود از آنچه دیدم.
حسن! تو که ـ بر خلاف شیخ ساده لوح ـ خواندن و نوشتن عربی می دانی! این حدیث را بخوان :
« کِتَابُ صِفَاتِ الشِّیعَةِ، لِلصَّدُوقِ عَنِ الْعَطَّارِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنِ ابْنِ حُمَیْدٍ عَنِ ابْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیَارِ وَ مُجَالَسَةُ الْأَخْیَارِ تُلْحِقُ الْأَشْرَارَ بِالْأَخْیَارِ وَ مُجَالَسَةُ الْأَبْرَارِ لِلْفُجَّارِ تُلْحِقُ الْأَبْرَارَ بِالْفُجَّارِ فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اللَّهِ فَهُوَ عَلَی دِینِ اللَّهِ وَ إِنْ کَانُوا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّهِ فَلَا حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ اللَّهِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَقُولُ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یُوَاخِیَنَّ کَافِراً وَ لَا یُخَالِطَنَّ فَاجِراً وَ مَنْ آخَی کَافِراً أَوْ خَالَطَ فَاجِراً کَانَ کَافِراً فَاجِراً » ( 2 ).
حسن! باور کن حاصل جمع آنچه دیدم برای دنیا و آخرتت خطر دارد!
ح
به جناب سید حسن خمینی:
سلام.
برایت اینگونه می نویسم ،چون اهل تبلیغم و اهل تبلیغ ( یخشونه و لا یخشون احدا الا الله ) (1)
چنان که از منابع موثق شنیده ام ، نزد حضرت آیت الله جوادی آملی ،اسفار می خوانی. در این همه سفرهای فلسفی تا به حال به این قاعده برخورده ای؟ « السنخیة علة الانضمام ».
گفته اند درس خارج میخواندی در محضر آقای محقق داماد و جدیدا هم درس خارج می دهی.
آنجا کسی حرفی از « اصل برائت » هم می آورد؟
چند ماهی جبهه بوده ای.
کسی حرف از ولایت و دشمن ستیزی هم می آورد؟
برای آنها هم نوه امام بودی ؟ یا رزمنده سپاه اسلام؟
برای آنها هر چه بودی گذشت؛ برای ما یک طلبه ای! با عمامه ای سیاه .
اینها برایت عناوین اولی است؛ البته عنوانی ثانوی هم داری که در فرض ثبوت عناوین اولی ،مزید احترام است.
عنوان ثانوی ات این است : فرزندزاده روح الله .فرزندحاج احمد. برادر زاده آقامصطفی.
این روزهاعنوان ثانوی ات رامعامله کرده ای.
به کیش بعضی خویشانت در آمده ای. منابع موثق می گفتند محمد رضا خاتمی نسبتی با شما دارد.
راست است گفته بود امام زمانی که استیضاح نشود را قبول نداریم؟!
ای از تبار خمین!
فرزند روح اللهی؟! بر مزار شهدای گمنام ، به رنگ بلورین خون نوشته اند « نام پدر : روح الله.» یعنی هر که متلاشی شد و بی نام ماند ؛ هر که سر سپرد و سینه چاک شد ؛ هر که جنگید برای الله ، پدرش ـ و نه پدر بزرگش ـ روح خداست.
برای ما که امام را به جای حیاط جماران ، در صحیفه نور دیده ایم ، آنکه علوی نیست ، خمینی نیست ؛ چه حسن باشد ، چه حسین.
خمینی ، مصطفی بود ؛ که مانند برادران گمنامش ، راز شهادتش فاش نشد.
احمد بود ؛ که ماهها قبل رحلتش ، از دنیا رفته بود.
اگر کسی توانست خمینی را از صحنه عالم به مرزهای ایران و قم و خمین محدود کند ، می تواند خمینی را در حریم خمینی ها نگه دارد.
از امام چه می دانی؟
از آن دست نوازشگر ، مشت گره کرده دیده ای؟
از آن دهان آرام بخش ، فریاد بر سر استکبار شنیده ای؟
حسن! مراقب باش! اگر پدر و پدر بزرگ رفته اند ، امت مانده است. این امت برایت مادری می کند؛ اما اگر خطا روی ، آرام نمی نشیند.
ما پیش از آنکه امام و امام زاده ای داشته باشیم ، خدا داریم.
قبل از اینکه امام ما را بابت امامزادگانش مواخذه کند ، خدای او می پرسد؛ که چه کردی؟ با دشمنان قرآن و قدس و عاشورا !
سران فتنه را دیده ای؟
کجا؟
فقط در عزا و عروسی؟
فریادهای هم نشینانت را شنیده ای؟
دیده ای چگونه ملت را به بادانتقاد میگیرند؟
از ظلمی که بر ما رفته خبر داری؟
تو هم عزادار کهریزکی؟
راستی سرّش چه بود؟
هر که از زندان جنگ با نظام بر می گشت ، آغوش باز و لب خندان و چشم پر محبت تو را می یافت!
من سران فتنه را نمی شناسم. تو معرفی کن! من آنچه دیده ام می گویم. تو اگر بیش می شناسی واگویه کن!
من دیدم.
آتشی در سینه هایی جوشید.
جنبشی خیزید.
قیام کرد و حمله.
مسجد لولاگر بود و آتش و قرآنهای نیم سوخته.
جنبشی بود برای سوزاندن ریش و موتور سیکلت.
نا امنی بود و کینه. جدایی بود و حیله.
تو اگر بیش می دانی بگو!
من کروبی دیدم و اتهامات رسوا به نظام.
خاتمی دیدم و دست اجنبی.
موسوی دیدم و یک جهنم جرم.
موسوی خوئینی ها دیدم و انکار ولایت.
نبوی دیدم و یک انسان خیانت.
تو را دیدم و یک سفره رفاقت.
تو را دیدم و یک ملت اعتراض.
تو را دیدم و در برابر ملتی با دهانی باز.
ملت ما را جماعت اندک می شماری و اندک جماعت سبز را مردم.
حسن ! اینها اندکی بود از آنچه دیدم.
حسن! تو که ـ بر خلاف شیخ ساده لوح ـ خواندن و نوشتن عربی می دانی! این حدیث را بخوان :
« کِتَابُ صِفَاتِ الشِّیعَةِ، لِلصَّدُوقِ عَنِ الْعَطَّارِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنِ ابْنِ حُمَیْدٍ عَنِ ابْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیَارِ وَ مُجَالَسَةُ الْأَخْیَارِ تُلْحِقُ الْأَشْرَارَ بِالْأَخْیَارِ وَ مُجَالَسَةُ الْأَبْرَارِ لِلْفُجَّارِ تُلْحِقُ الْأَبْرَارَ بِالْفُجَّارِ فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اللَّهِ فَهُوَ عَلَی دِینِ اللَّهِ وَ إِنْ کَانُوا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّهِ فَلَا حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ اللَّهِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَقُولُ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یُوَاخِیَنَّ کَافِراً وَ لَا یُخَالِطَنَّ فَاجِراً وَ مَنْ آخَی کَافِراً أَوْ خَالَطَ فَاجِراً کَانَ کَافِراً فَاجِراً » ( 2 ).
حسن! باور کن حاصل جمع آنچه دیدم برای دنیا و آخرتت خطر دارد!
ح
۲.۷k
۱۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.