امشبی را زهجر یار، به کنج میخانه نشستم و سبویی به دست و م
امشبی را زهجر یار، به کنج میخانه نشستم و سبویی به دست و مست...
گفتم ساقیا پیمانه ای دیگر بباید..
پرسید.. مشتی زین پریشانی تو، حاکی از
رنگ و مشق عشـــــق است..
بالاغیرتا عاشقی..؟
گفتمتش ساقیا.. عجیب میل به ویرانی دل
دارم امشب،،
بوسه ای از لعل لب یار، اون خوش نشین، جان دارم امشب..!!
نه رو دلیا که سلامتی تو دلیا و مشتیـــا.. 🥂
تـــــــــــورك... ✍️
گفتم ساقیا پیمانه ای دیگر بباید..
پرسید.. مشتی زین پریشانی تو، حاکی از
رنگ و مشق عشـــــق است..
بالاغیرتا عاشقی..؟
گفتمتش ساقیا.. عجیب میل به ویرانی دل
دارم امشب،،
بوسه ای از لعل لب یار، اون خوش نشین، جان دارم امشب..!!
نه رو دلیا که سلامتی تو دلیا و مشتیـــا.. 🥂
تـــــــــــورك... ✍️
۴.۹k
۲۱ مهر ۱۴۰۳