Ourlifeagain

#Our_life_again
#ᏢᎪᎡͲ_⁰⁰⁶

از موندن تو خونه خسته شدم....
رفتم پیش بچه ها که مجبورشون کنم باهام بیان بار.....
کای حوصله نداشت...
ته هیون خواب بود....
سوبین داشت گیم میزد....
بومگیو داشت با یه مار پلاستیکی درمورد رژین جدیدش مشورت میکرد....
بین اینا فقط سوبین و بومگیو قبول کردن باهام بیان....
☆ویو یونجی:
+دخترا یه بارمون نشه؟
&پایه‌تم تا ابد
٪منم هستم
کلاه و ماسکمون رو گذاشتیم و با ماشین من رفتیم سمت بار.....
باری که میرفتیم مال سلبریتی ها بود....
یه جای درست درمون که میتونستیم بدون دغدغه بشینیم مش*روبمون رو بخوریم....
رفتیم اونجا.....
نسبتا خلوت بود.....
ولی مثل همیشه جلوی در بار پر بود از فن و خبرنگار....
خیلی سوسکی* رفتیم داخل....
روی یه میز نشستیم.....
بلاخره از شر کلاه و ماسک راحت شده بودیم که یهو یه جمعیت اومدن داخل..... البته که همه سلبریتی اینترنتی، بلاگر یا آیدل و بازیگر بودن....
در تعجب بودیم که چرا اینقدر شلوغ شد....
اینجا عکس برداری ممنوع بود....
و همه باید گِیت بازرسی بدنی رو رد میکردن تا بیان داخل..
گوشی هامون رو هم میگرفتن....
این بهم آرامش میداد....
حداقل بخاطر دوتا لیوان مش*روب قضاوت نمیشدیم....
گارسون سفارشمون رو گرفت... امروز بخاطر اون حسی که بعد از دیدن یونجون سونبه گرفتم سیم‌هام قاطی بودو ویس*کی ۱۰۰٪ سفارش دادم...


ترجمه سوسکی تو دیکشنری من:
یواشکی🗿🗿
دیدگاه ها (۰)

مایل به پارت های بعدی دو فیک؟

هیترا:بخاطر هیت دادن و زرت و پرت کردن هر کاری میکنیم!!!!آرمی...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁰⁰⁵☆ویو یونجون:من یونجی رو از وقتی کارآ...

#فیک #درخواستی #لینو P²+توروخدا ولم کن(گریه)-نه دیگه نداشتیم...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵⁸-باید بهشون بگیم؟+به کیا؟؟-به بچه ها!...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁶⁰خبرنگار: میتونین بیشتر از رابطه تون ب...

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹قرار بود همه دانش آموزا و خانواده هاشون بیان جلس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط