زخم خوردیم و کسی جرات فریاد نداشت
زخم خوردیم و کسی جرات فریاد نداشت
هیچ کس در دل خود خاطره ای شاد نداشت
همه درگیر غنی سازی غیرت بودیم
شهر از کاوه و آرش جنمی یاد نداشت
عشق سرکوب شد و پشت اساطیر شکست
کوه دیگر صنمی با دل فرهاد نداشت
سال ها در پی آنکس که دلم را ببرد
شهر را گشتم و افسوس پریزاد نداشت
حافظ از بوسه و معشوق نوشت و حق داشت
قرن او هر دو قدم یک ونِ ارشاد نداشت
مرگ انگونه به دور سر ما می چرخید
که خدا مسخ شد و قدرت امداد نداشت
خواستم فاش کنم هرچه که در دل دارم
سر بیچاره دل دیدن جلاد نداشت
هیچ کس در دل خود خاطره ای شاد نداشت
همه درگیر غنی سازی غیرت بودیم
شهر از کاوه و آرش جنمی یاد نداشت
عشق سرکوب شد و پشت اساطیر شکست
کوه دیگر صنمی با دل فرهاد نداشت
سال ها در پی آنکس که دلم را ببرد
شهر را گشتم و افسوس پریزاد نداشت
حافظ از بوسه و معشوق نوشت و حق داشت
قرن او هر دو قدم یک ونِ ارشاد نداشت
مرگ انگونه به دور سر ما می چرخید
که خدا مسخ شد و قدرت امداد نداشت
خواستم فاش کنم هرچه که در دل دارم
سر بیچاره دل دیدن جلاد نداشت
۹۹۷
۲۴ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.