خواب بودم گونه ام را مار زد

خواب بودم گونه ام را مار زد!
پشت پلکم عنکبوتی تار زد!
خواب دیدم زندگی جزسایه نیست!
هیچکس باهیچکس همسایه نیست!
پاسبان
می آیداما بی چراغ!
باغبان هم باتبر می رفت به باغ!
رفت شب افکار مهتابی نشد!
گریه کردم آسمان ابی نشد!
رفتم اما عشق مجذوبم نکرد!
بستر مرگ نیز مغلوبم نکرد!
ای که گفتی کاش مرگ از ما نبود!
زندگی انقدرهم زیبا نبود!

متحرک
دیدگاه ها (۲)

❤❤❤❤❤❤

❤❤لازم نیستـــــــــــــــ دوستـــــــــــم داشته باشی من ...

خنده های دلنوازت یاس ایوان منست اخمهای گاه گاهت بغض پنهان من...

ساز میزنم امشــــــــــــــــــــــــب…!به کوری چشم دنیـــــ...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط