حسیـن جانشعر میگویم ڪه ڪمتر دوری ات را حس ڪنمدر فــراق ڪـربلا قافیــه ام را بــاختــماز همیـن حالا برای اربعینـت ناخوشـمتا ڪه امضایش ڪنی خود را به پات انداختم