حسین جان

حسیـن جان

شعر میگویم ڪه ڪمتر دوری ات را حس ڪنم

در فــراق ڪـربلا قافیــه ام را بــاختــم

از همیـن حالا برای اربعینـت ناخوشـم

تا ڪه امضایش ڪنی خود را به پات انداختم
دیدگاه ها (۱)

زینب جــــــــان...شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما "بی حسین"...

این همه راه دویـــدم ز پی دلــــدارمبه امیدی که در این دشت ب...

ذکر خیر تو به هر جا شد و یادت کردیمدست بر سینه به تو عرض ارا...

حسـیڹ جـانمبہ ترڪ های لب خشڪ تو سوگند #حسینآخر از روضہء ظهر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط