طرح شهادت امام موسی بن جعفر ع
#طرح_شهادت_امام_موسی_بن_جعفر ع
غالب تاریخ نگاران و ترجمه نویسانی که درباره امام (ع) قلم زده اند، نوشته اند: #هارون به سندی بن شاهک پیشنهاد کشتن امام را داد و او پذیرفت.
سندی مقداری رطب فراهم کرد و به زهری کشنده آغشت، سپس آن را برای امام (ع) برد. آن حضرت ده دانه از آن رطب را تناول کرد.
سندی به امام (ع) گفت: بیشتر بخور.
امام (ع) خیره در او نگریست و فرمود: بس است. به آنچه نیاز داشتی (امید بسته بودی) رسیدی.
امام (ع) پس از خوردن رطب آلوده به زهر، دچار دردهای جانکاه ناشی از مسمومیت شد و #زهر، تمام وجود امام را فرا گرفت. مأموران #خلیفه امام (ع) را در میان گرفتند و سندی بن شاهک با بیانی زشت و خشونت بار با امام(ع) برخورد کرد.
او از رسیدن هر نوع کمک و داوریی به امام ممانعت کرد.
در همان زمان بود که سندی بن شاهک، برخی از افراد سرشناس و نامی را که به شمار آنان به هشتاد تن می رسید به زندان خواند.
او می گوید: سندی بن شاهک ما را فرا خواند و چون در آنجا جمع شدیم، گفت: در این مرد بنگرید، آیا صدمه ای بر او وارد شده است؟ مردم ادعا می کنند با او رفتاری ناخوشایند شده است. امیرالمؤمنین (هارون) نظر سوئی درباره او ندارد، بلکه در انتظاراوست که نزد وی رود و با او مناظره کند. آن گونه که می بینید او از هر نظر در آسایش است چنانچه تردید دارید از او بپرسید.
راوی می گوید: تمام اندیشه ما دیدن امام (ع) بود. زمانی که به او نزدیک شده، او را از نزدیک دیدیم، با تمام وجود دریافتیم که در #عبادت و #زهد سرآمد عابدان و زاهدان است.
او به ما گفت: بدانید که به وسیله نه دانه خرمای زهرآلود #مسموم شده ام و فردا در چهره ام زرد خواهد شد و پس فردا خواهم مرد.
سندی بن شاهک که این دیدار را تدارک دیده بود تا خود را در کشته شدن #امام_کاظم (ع) بیگناه معرفی کند، با شنیدن این سخن همانند شاخه نخلی که دستخوش توفان شده باشد بر خود لرزید، چرا که طرح سالوسانه خود را بر باد رفته می دید.
پیشوایان هدایت،ج۹،ص ۲۲۵ و ۲۲۶
غالب تاریخ نگاران و ترجمه نویسانی که درباره امام (ع) قلم زده اند، نوشته اند: #هارون به سندی بن شاهک پیشنهاد کشتن امام را داد و او پذیرفت.
سندی مقداری رطب فراهم کرد و به زهری کشنده آغشت، سپس آن را برای امام (ع) برد. آن حضرت ده دانه از آن رطب را تناول کرد.
سندی به امام (ع) گفت: بیشتر بخور.
امام (ع) خیره در او نگریست و فرمود: بس است. به آنچه نیاز داشتی (امید بسته بودی) رسیدی.
امام (ع) پس از خوردن رطب آلوده به زهر، دچار دردهای جانکاه ناشی از مسمومیت شد و #زهر، تمام وجود امام را فرا گرفت. مأموران #خلیفه امام (ع) را در میان گرفتند و سندی بن شاهک با بیانی زشت و خشونت بار با امام(ع) برخورد کرد.
او از رسیدن هر نوع کمک و داوریی به امام ممانعت کرد.
در همان زمان بود که سندی بن شاهک، برخی از افراد سرشناس و نامی را که به شمار آنان به هشتاد تن می رسید به زندان خواند.
او می گوید: سندی بن شاهک ما را فرا خواند و چون در آنجا جمع شدیم، گفت: در این مرد بنگرید، آیا صدمه ای بر او وارد شده است؟ مردم ادعا می کنند با او رفتاری ناخوشایند شده است. امیرالمؤمنین (هارون) نظر سوئی درباره او ندارد، بلکه در انتظاراوست که نزد وی رود و با او مناظره کند. آن گونه که می بینید او از هر نظر در آسایش است چنانچه تردید دارید از او بپرسید.
راوی می گوید: تمام اندیشه ما دیدن امام (ع) بود. زمانی که به او نزدیک شده، او را از نزدیک دیدیم، با تمام وجود دریافتیم که در #عبادت و #زهد سرآمد عابدان و زاهدان است.
او به ما گفت: بدانید که به وسیله نه دانه خرمای زهرآلود #مسموم شده ام و فردا در چهره ام زرد خواهد شد و پس فردا خواهم مرد.
سندی بن شاهک که این دیدار را تدارک دیده بود تا خود را در کشته شدن #امام_کاظم (ع) بیگناه معرفی کند، با شنیدن این سخن همانند شاخه نخلی که دستخوش توفان شده باشد بر خود لرزید، چرا که طرح سالوسانه خود را بر باد رفته می دید.
پیشوایان هدایت،ج۹،ص ۲۲۵ و ۲۲۶
۱۱.۹k
۲۳ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.