منیجر زیبای من☆
منیجر زیبای من☆
پارت⑥
ویو ته
این چن وقته ات خیلی سرش شلوغ بوده من زیاد باهاش وقت نگذروندم... خیلی دلم براش تنگ شده امروز صبح پیام داد و گفت ساعت یازده جلسه دارن ولی ساعت دوازده کارش تموم میشه و من باید برم در اتاق جلسشون دنبالش
*فلش بک به ساعت ۱۰دقیقه به۱۲*
رفتم دم در اتاق جلسشون دیدم صدای جرو بحث میاد... وایستا اون صدای آنا بود؟... اره اون دختره ی هرزه اینجا چیکار میکنه؟... نکنه اون عضو جدیده... اَه میترسم رابطمو با ات خراب کنه.... بزار برم تو
ویو نویسنده
ته... در زد و وارد اتاق شد ات بادیدن ته لبخندی زد.. وآنا باسرعت و ذوق به سمت ته رفت و خودشو بهش چسبوند
آنا: ددیییی.... دلم خیلی واست تنگ شده بودددد
ات: ته این چی میگه تو اینو میشناسی
ته: آره بعدا برات توضیح میدم... هی آنا برو اونور انقد بهم نچسب
آنا: ددی بعد اونشب تو هتل دیگه ندیدمت... چرا بهم بی محلی میکنی... نکنه ازم خسته شدی
ات: واقعا که آقای کیم فک نمیکردم انقد لاشی باشی
(ات باعصبانیت میره)
ویو نویسنده
تهیونگ آنا رو زد و از اتاق اومد بیرون و آنا هم با لبخند نگاشون میکرد و از کارش راضی بود ته هم رفت دنبال ات ولی ات از کمپانی رفته بود...
ویو ات
فک نمیکردم انقد عوضی باشه... ولی شاید دارم اشتباه میکنم... آخه آنا خیلی هرزست.... ولی حتما یچیزی بینشون بوده که آنا اونجوری حرف میزد... نمیدونم واقعا گیج و عصبانیم دلم می خواد گریه کنم اما اجازه ی اینکارو به خودم نمیدم چون با خو، م عهد بستم که هیچ کس ارزش اینو نداره که براش اشک بریزم... ولی حالا که یه همچین اتفاقی افتاده منم بدم نمیاد حرص تهیونگ رو در بیارم... دوسش دارم ولی دلم می خواد اذیتش کنم.... فک کنم جیهون خوب باشه... هوم... آره... پس با جیهون هماهنگ میکنم... درسته اذیتم میکنه ولی آدم منطقی هست... چون بار آخر بهم گفت واقعا دوسم داره و تصمیم گرفته دیگه اذیتم نکنه و هرکاری میکنه تا من خوشحال باشم
منم میتونم از این فرصت استفاده کنم... پس الان بهش زنگ میزنم
*مکالمه*
جیهون: بوق بوق... الو سلام ات کاری داشتی
ات: آره میخوام یه کمکی بهم کنی
جیهون: هرچی باشه قبوله
ات:(ماجرا رو تعریف میکنه)یجورایی میدونم ته از این کارا نمیکنه ولی میخوام اذیتش کنم..(دختره ی مشکل دار😠)
جیهون: اوکی کمکت میکنم پس نقشه اینه..... خدافظ فردا میبینمت
*پایان مکالمه*
______________________
خب اینم پارت 6بخاطر اینکه گفتیت ادامه بده و درمورد تکپارتی سعی میکنم امشب بزارم... شرطا ۱۲تا لایک ۱۵تا کامنت... 🫥
ادمین: پارک جون سو
(از این به بعد اسمم اینه)
پارت⑥
ویو ته
این چن وقته ات خیلی سرش شلوغ بوده من زیاد باهاش وقت نگذروندم... خیلی دلم براش تنگ شده امروز صبح پیام داد و گفت ساعت یازده جلسه دارن ولی ساعت دوازده کارش تموم میشه و من باید برم در اتاق جلسشون دنبالش
*فلش بک به ساعت ۱۰دقیقه به۱۲*
رفتم دم در اتاق جلسشون دیدم صدای جرو بحث میاد... وایستا اون صدای آنا بود؟... اره اون دختره ی هرزه اینجا چیکار میکنه؟... نکنه اون عضو جدیده... اَه میترسم رابطمو با ات خراب کنه.... بزار برم تو
ویو نویسنده
ته... در زد و وارد اتاق شد ات بادیدن ته لبخندی زد.. وآنا باسرعت و ذوق به سمت ته رفت و خودشو بهش چسبوند
آنا: ددیییی.... دلم خیلی واست تنگ شده بودددد
ات: ته این چی میگه تو اینو میشناسی
ته: آره بعدا برات توضیح میدم... هی آنا برو اونور انقد بهم نچسب
آنا: ددی بعد اونشب تو هتل دیگه ندیدمت... چرا بهم بی محلی میکنی... نکنه ازم خسته شدی
ات: واقعا که آقای کیم فک نمیکردم انقد لاشی باشی
(ات باعصبانیت میره)
ویو نویسنده
تهیونگ آنا رو زد و از اتاق اومد بیرون و آنا هم با لبخند نگاشون میکرد و از کارش راضی بود ته هم رفت دنبال ات ولی ات از کمپانی رفته بود...
ویو ات
فک نمیکردم انقد عوضی باشه... ولی شاید دارم اشتباه میکنم... آخه آنا خیلی هرزست.... ولی حتما یچیزی بینشون بوده که آنا اونجوری حرف میزد... نمیدونم واقعا گیج و عصبانیم دلم می خواد گریه کنم اما اجازه ی اینکارو به خودم نمیدم چون با خو، م عهد بستم که هیچ کس ارزش اینو نداره که براش اشک بریزم... ولی حالا که یه همچین اتفاقی افتاده منم بدم نمیاد حرص تهیونگ رو در بیارم... دوسش دارم ولی دلم می خواد اذیتش کنم.... فک کنم جیهون خوب باشه... هوم... آره... پس با جیهون هماهنگ میکنم... درسته اذیتم میکنه ولی آدم منطقی هست... چون بار آخر بهم گفت واقعا دوسم داره و تصمیم گرفته دیگه اذیتم نکنه و هرکاری میکنه تا من خوشحال باشم
منم میتونم از این فرصت استفاده کنم... پس الان بهش زنگ میزنم
*مکالمه*
جیهون: بوق بوق... الو سلام ات کاری داشتی
ات: آره میخوام یه کمکی بهم کنی
جیهون: هرچی باشه قبوله
ات:(ماجرا رو تعریف میکنه)یجورایی میدونم ته از این کارا نمیکنه ولی میخوام اذیتش کنم..(دختره ی مشکل دار😠)
جیهون: اوکی کمکت میکنم پس نقشه اینه..... خدافظ فردا میبینمت
*پایان مکالمه*
______________________
خب اینم پارت 6بخاطر اینکه گفتیت ادامه بده و درمورد تکپارتی سعی میکنم امشب بزارم... شرطا ۱۲تا لایک ۱۵تا کامنت... 🫥
ادمین: پارک جون سو
(از این به بعد اسمم اینه)
۶.۰k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.