🔸 بوسیدن دست پدر و مادر
🔸 بوسیدن دست پدر و مادر
چند روز پیش به قصد دیدار پدرومادرم راهی شدم. بین راه نیت کردم که برای خشنودی قلب نازنین امام زمانم(عج) دست پدرومادرم را بوسه بزنم. در این دوره زمانه کار سختی است.
تپش قلبم زیاد شده بود، اما باید روی عهدم میماندم. رسیدم به خانۀ پدریام، مادرم را که دیدم، خم شدم و دستش را بوسیدم، رفتم به سراغ پدرم و دست پدرم را هم بوسیدم. چقدر خوشحال بودم که توانستم دل امام زمانم را شاد کنم و گستاخانه منتظر پاداش الهی... .
شب در عالم خواب رویای قشنگی نصیبم شد؛ درست و بهطور واضح کل ماجرا یادم نیست، اما آنچه در ذهنم مانده و از شوق قلبم را لبریز کرده این است: «جریان پیراهن مشکی نوکریام بود که مادرم در عالم خواب خطاب به من گفت: «انشاءالله [شهید] شدی این پیراهن را برایم میآورند». در عالم خواب از عمق دل گفتم: «انشاءالله» در همین حین خواهرم فاطمه رو کرد به من و گفت: «به شرط عاش قلبی...».
الهی، یا مولای بذکرک عاش قلبی، با یاد تو آرامم، چقدر زود مزد کار به این قشنگی را خدا داد. بعد از آن عهد میکنم؛ «خدایا هربار که پدرومادر را دیدم، دستانشان را ببوسم».
شک ندارم به تو نزدیکتر میشوم.
خدایا از سالگرد شهادت همۀ دوستانم روزها میگذرد، حتی چندین شهید مدافع حرم دیگر هم از شهدای فاطمیون به رفقایم پیوستند.
خدایا من هنوز شوق رسیدن دارم، نمیدانم چه کار باید بکنم که به این هدفم برسم؟!
خدایا از رحمتت نا امید نمیشوم و روز به روز برای نزدیک شدن به درگاه کبریاییات تلاش میکنم.
خدایا ایام شهادت مادرم فاطمه زهرا(س) نزدیک است، از همان اوایل جوانیام زندگیام را وقف ایشان نمودم.
همیشه آرزو داشتم از سادات بودم تا [اینکه] به توفیق شما و نظر مادر، مرا به دامادی قبول کرد.
رویم سیاه است، پسر خوبی برایش نبودم، اما فرزند هرقدر هم بد باشد، برای پدر و مادرش عزیز است و قابل بخشش.
خدایا تو از مادر به بندگانت مهربانتری.
اینبار جبیبهات؛ فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را به درگاهت شفیع قرار میدهم.
خدایا تو را به فاطمه سوگند از من بگذر و مرا ببخش. تو را به حضرت زهرا سلاماللهعلیها قسم، مرا هم به خیل شهدای درگاهت راه بده.
خدایا اگر مدد بدهی عهدی جدید با تو میبندم؛ از همین امروز.
تو کمکم کنی بهتر میشوم، تو دستم را بگیری عزیز میشوم.
میخواهم آنقدر خوب شوم تا خودت خریدار من شوی.
یا مولای بذکرک عاش قلبی!
جز تو هیچکس نمیتواند آرامم کند.
خدایا به من توفیق بده خودسازی داشته باشم؛ به من توفیق بده تا آخرین نفسی که تو برایم در سرنوشتم نوشتهای، برای اسلام جهاد کنم؛ از جهاد در عرصۀ فرهنگ گرفته تا دفاع و نوکری از حرم اهل بیت علیهمالسلام.
خدایا بر من منت بگذار و طعم شیرین شهادت را در ایام جوانی بر من بچشان.
آمین
خدایا به من توفیق بده با پیراهن مشکی عزای فاطمه زهرا سلاماللهعلیها امسال به جهاد بروم.
خدایا مرا از رحمتت نا امید نکن.
دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه 16، 17، 18 و 19دی یادگار1395
°°°•••یک قدم تا خدا•••°°°
https://telegram.me/yek_qadam_ta_khoda
چند روز پیش به قصد دیدار پدرومادرم راهی شدم. بین راه نیت کردم که برای خشنودی قلب نازنین امام زمانم(عج) دست پدرومادرم را بوسه بزنم. در این دوره زمانه کار سختی است.
تپش قلبم زیاد شده بود، اما باید روی عهدم میماندم. رسیدم به خانۀ پدریام، مادرم را که دیدم، خم شدم و دستش را بوسیدم، رفتم به سراغ پدرم و دست پدرم را هم بوسیدم. چقدر خوشحال بودم که توانستم دل امام زمانم را شاد کنم و گستاخانه منتظر پاداش الهی... .
شب در عالم خواب رویای قشنگی نصیبم شد؛ درست و بهطور واضح کل ماجرا یادم نیست، اما آنچه در ذهنم مانده و از شوق قلبم را لبریز کرده این است: «جریان پیراهن مشکی نوکریام بود که مادرم در عالم خواب خطاب به من گفت: «انشاءالله [شهید] شدی این پیراهن را برایم میآورند». در عالم خواب از عمق دل گفتم: «انشاءالله» در همین حین خواهرم فاطمه رو کرد به من و گفت: «به شرط عاش قلبی...».
الهی، یا مولای بذکرک عاش قلبی، با یاد تو آرامم، چقدر زود مزد کار به این قشنگی را خدا داد. بعد از آن عهد میکنم؛ «خدایا هربار که پدرومادر را دیدم، دستانشان را ببوسم».
شک ندارم به تو نزدیکتر میشوم.
خدایا از سالگرد شهادت همۀ دوستانم روزها میگذرد، حتی چندین شهید مدافع حرم دیگر هم از شهدای فاطمیون به رفقایم پیوستند.
خدایا من هنوز شوق رسیدن دارم، نمیدانم چه کار باید بکنم که به این هدفم برسم؟!
خدایا از رحمتت نا امید نمیشوم و روز به روز برای نزدیک شدن به درگاه کبریاییات تلاش میکنم.
خدایا ایام شهادت مادرم فاطمه زهرا(س) نزدیک است، از همان اوایل جوانیام زندگیام را وقف ایشان نمودم.
همیشه آرزو داشتم از سادات بودم تا [اینکه] به توفیق شما و نظر مادر، مرا به دامادی قبول کرد.
رویم سیاه است، پسر خوبی برایش نبودم، اما فرزند هرقدر هم بد باشد، برای پدر و مادرش عزیز است و قابل بخشش.
خدایا تو از مادر به بندگانت مهربانتری.
اینبار جبیبهات؛ فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را به درگاهت شفیع قرار میدهم.
خدایا تو را به فاطمه سوگند از من بگذر و مرا ببخش. تو را به حضرت زهرا سلاماللهعلیها قسم، مرا هم به خیل شهدای درگاهت راه بده.
خدایا اگر مدد بدهی عهدی جدید با تو میبندم؛ از همین امروز.
تو کمکم کنی بهتر میشوم، تو دستم را بگیری عزیز میشوم.
میخواهم آنقدر خوب شوم تا خودت خریدار من شوی.
یا مولای بذکرک عاش قلبی!
جز تو هیچکس نمیتواند آرامم کند.
خدایا به من توفیق بده خودسازی داشته باشم؛ به من توفیق بده تا آخرین نفسی که تو برایم در سرنوشتم نوشتهای، برای اسلام جهاد کنم؛ از جهاد در عرصۀ فرهنگ گرفته تا دفاع و نوکری از حرم اهل بیت علیهمالسلام.
خدایا بر من منت بگذار و طعم شیرین شهادت را در ایام جوانی بر من بچشان.
آمین
خدایا به من توفیق بده با پیراهن مشکی عزای فاطمه زهرا سلاماللهعلیها امسال به جهاد بروم.
خدایا مرا از رحمتت نا امید نکن.
دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه 16، 17، 18 و 19دی یادگار1395
°°°•••یک قدم تا خدا•••°°°
https://telegram.me/yek_qadam_ta_khoda
۶.۵k
۲۸ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.