یه وقتی یه جایی اسم یکی میاد میبینی آب تو دلت تکون نخور

یه وقتی یه جایی اسم یکی میاد، می‌بینی آب تو دلت تکون نخورد، با خودت می‌گی دیدی چه راحت فراموشش کردم تموم شد رفت؟ با خودت می‌گی عاشق نبودم که یه حس گذرایی بود و زود از بین رفت. یه آتیشی بود که زودتر از اونچه فکرشو می‌کردم خاموش شد و ازش یه خاکستر سرد موند که همون خاکسترم باد برداشت و برد.
به خیال خوشِ این‌که دلت و ذهنت خالی شده از یه دنیا خاطره روزاتو سر می‌کنی و یه روز باز می‌رسی به خیابونی که با اون ازش رد شدی، بوی عطرشو از لباس کسی می‌شنوی، با یه نفر چت می‌کنی که کلماتشو شبیه اون تایپ می‌کنه، یه جایی آهنگی که اون برات فرستاده بوده می‌شنوی، یکی شبیه خودشو یه جایی می‌بینی، یا خودش خاطره‌های قبلو هم می‌زنه و یادت میاره! چنان سرت گیج میره و دلت زیر و رو میشه که میفهمی این حسی که هی خاک ریخته بودی روش چقدر زیر اون یه خروار خاک زنده‌س هنوز. می‌بینی ازین خاکسترِ پخش و پلا تو هوای دنیات داغه انگار هنوز و داغیِ آتیشو با خودش داره یه جوری که اگه باد بلندشون کنه و بنشونه روت، اون تیکه‌ی وجودت می‌سوزه و سوراخ می‌شه و یه حفره دردناک ازش می‌مونه رو پیکر و روحت.
بعد هی که با خودت راه میری عصرا تو پیاده‌روهای بهار و تو سرت حرف می‌زنی، می‌گی انگار احساس مرگو نمی‌فهمه، بلد نیست بمیره، کفن قواره تنش نیست، خاک نفسشو بند نمیاره، آب آتیششو خاموش نمی‌کنه.
بعدش دیگه کنار میای با هر حسی که تهِ دلت ته‌نشین شده و هر زخمی که رو روحت مونده یادگار. خو می‌کنی با آدمی که هستی و می‌پذیری که همه عشقا و حسا و آدما بخشی از زندگی‌ت بودن و حذف شدنی نیستن و میرن لای ورقای آلبومای قدیمیِ خاطره‌ها که بعدنا بشن قصه‌ی شبای زمستونِ بچه‌ها و نوه‌هات...

#مانگ_میرزایی
دیدگاه ها (۱)

نصف حرفایی که من سر جلسه روانکاوم میزنم رو این فرمته:- من بچ...

‏خستگی از کار مفرط اصلا آدم رو اذیت نمیکنه آدم وقتی اذیت میش...

میان خاک سرد نمناک خوابیده..کفن به تنش چسبیده! دیگر نه اول ب...

آدم یه وقتا برمیگرده به اتفاقات گذشته نگاه میکنه از خودش میپ...

وقتی دلت از همه ی دنیا می گیرهوقتی قفل دلت حتی با خنده هم با...

آدم همیشه از اون چیزی که داره... بیشتر می خواد...به هفته‌ای ...

ری اکشن پسرای HP چه جوری خواستگاری می کنند(درخواستی)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط