چون شب آمد سوی میدان شد فراز

چون شب آمد سوی میدان شد فراز
با هزاران زیور و زیور فراز
دید مردی نغز و زیبا در حضور
پای تا سر غرق نور و غرق نور
از فراز دشت تا دامان رود
با هزاران نغمه و شعر و سرود
کرد بر وی بانگ کی زیبا نگار
کای ز دستت جام صهبا هوشیار
ای ز دستت جان شیرین درخطر
ای ز مهرت خانه دل پر شرر
غرق آب و آتش و باد و تراب
گم شده او به دنبال سراب
ای دو زلفت بر دو رخ مشکین کمند
جان من زین بند هست اندر گزند
این کمند اندر کمند از بهر چیست
وین ز چین زلفت از بهر چیست
همچو موی تو در آب و گلاب
ای ز رویت آفتاب اندر حجاب
عشق تو در قلب من گیرد شتاب
آفتاب از روی تو دارد حجاب
دیدگاه ها (۰)

می‌توانم بسرایم ترانه ای از این لحظه‌های دلکش و سرشاربه هوای...

بر باعث و بانی این ولنگارایی و بی حیاییها و بی بندو باریها ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط