داستان شب...
#داستان_شب...
اگر روزی بمیرم
تمام کتابهایی را که دوست دارم
با خودم خواهم برد
قبرم را از عکس کسانی که دوستشان دارم پر خواهم کرد
و خوشحال از اینکه اتاق کوچکی دارم
بی آنکه از آینده وحشتی داشته باشم
دراز میکشم
سیگاری روشن میکنم
و برای همه دخترانی که دوست داشتم گریه میکنم
اما درون هر لذت ترسی بزرگ پنهان شده است
ترس از اینکه
صبح زود کسی شانهات را تکان بدهد و بگوید:
بلند شو سابیر
باید برویم سر کار...
📙 میترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
📝 سابیر هاکا
اگر روزی بمیرم
تمام کتابهایی را که دوست دارم
با خودم خواهم برد
قبرم را از عکس کسانی که دوستشان دارم پر خواهم کرد
و خوشحال از اینکه اتاق کوچکی دارم
بی آنکه از آینده وحشتی داشته باشم
دراز میکشم
سیگاری روشن میکنم
و برای همه دخترانی که دوست داشتم گریه میکنم
اما درون هر لذت ترسی بزرگ پنهان شده است
ترس از اینکه
صبح زود کسی شانهات را تکان بدهد و بگوید:
بلند شو سابیر
باید برویم سر کار...
📙 میترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
📝 سابیر هاکا
۹۰۶
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.