کم گو سخن که خاطر دلدار نازک است

کم گو سخن که خاطر دل‌دار نازک است
بار گهر نمی‌کشد این تار نازک است

نی تار عمر محکم و نی تار دوستی
افسوس از این دو رشته که بسیار نازک است

ساقی تو می به جام بلورین چه می‌دهی
از گل پیاله ساز لب یار نازک است

زلفش چو مار حلقه فتاده‌ست تا کمر
ترسم که نشکند کمر یار نازک است

کم گوی حرف بر سر بالین دردمند
زیرا که طبع مردم بیمار نازک است

بیهوده سنگ بر دل آزرد‌گان مزن
اول بیبین که شیشه چه‌ مقدار نازک است
دیدگاه ها (۲)

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل ...

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟شیرین من، برای غزل شور و حا...

دلا! باز این همه افسردگی چیست؟به عهد گل، چنین پژمردگی چیست؟#...

تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟شب از هجوم خیالت نمی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط