با تو حکایتی دگر این دل ما به سر کند

با تو حکایتی دگر، این دل ما به سر کند
شب سیاه قصه را، هوای تو سحر کند

باور ما نمی شود، در سر ما نمی رود
از گذر سینه ی ما یار دگر گذر کند

شِکوه بسی شنیده ام، از دل درد کشیده ام
کور شوم جز تو اگر زمزمه ای دگر کند

چاره ی کار ما تویی، یاور و یار ما تویی

توبه نمی کند اثر، مرگ مگر اثر کند..
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۳)

ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیمما زنده عشقیم نمردیم و نمیریماز...

چه باڪ اگـربرفــ و بـوران و بهمـن باشد ؛من خانه ی خیـال خـو...

#پست_ویژهتقدیم به #مادران از دست رفته کاش رویاهایم به حقیقت ...

نه بیمارم نه خوشحالم، نه از حالم خبر دارم گهی با جان گهی...

@kadejaaa

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

بهار و خاکستر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط