سالهاست که از زنده بودنم خیری
سالهاست که از زنده بودنم خیری
ندیدم وپشت کردم به تمام آنچه
نامش زندگیست؛دردکشیدم ودرخفا
گریستم وچه بغضهایی که در
گلویم خفه شدن همه اینهابرای این
بودکه بگویم چقدر دوستت دارم که
مرا نشناختی ونمیدانی بیتودیگر
زندگیم بی معنی وپوچ است...
عذاب کشیدم تابداند آنچه بینمان
بوده نه هوس بوده ونه یک حس گذرا
بلکه خودعشق بوده ؛آنهم عشقی که
کمترکسی میتواندنظیرش را بیافریند
منخیلی بلا ها برسرم آمدروزهایی را
دیدم که حتی در خواب هم نمیدیدم
آدمهایی را شناختم
میبینمکه هیچ ارزشی برایش ندارم
ودرد هیچ کاری نمیخورم حتی وقتهایی
که دلگیراست ویا غمی داردمرا لایق
نمیداندپس من دیگربه چه دردی میخورم
جزیک آدم اضافی ومزاحم...
ندیدم وپشت کردم به تمام آنچه
نامش زندگیست؛دردکشیدم ودرخفا
گریستم وچه بغضهایی که در
گلویم خفه شدن همه اینهابرای این
بودکه بگویم چقدر دوستت دارم که
مرا نشناختی ونمیدانی بیتودیگر
زندگیم بی معنی وپوچ است...
عذاب کشیدم تابداند آنچه بینمان
بوده نه هوس بوده ونه یک حس گذرا
بلکه خودعشق بوده ؛آنهم عشقی که
کمترکسی میتواندنظیرش را بیافریند
منخیلی بلا ها برسرم آمدروزهایی را
دیدم که حتی در خواب هم نمیدیدم
آدمهایی را شناختم
میبینمکه هیچ ارزشی برایش ندارم
ودرد هیچ کاری نمیخورم حتی وقتهایی
که دلگیراست ویا غمی داردمرا لایق
نمیداندپس من دیگربه چه دردی میخورم
جزیک آدم اضافی ومزاحم...
۱.۵k
۱۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.