آقا سلام روضه مادر شروع شد

آقا سلام، روضه مادر شروع شد
باران اشک های مکرر شروع شد

آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد

تا ریشه های چادر خاکی مادرت
آتش گرفت،روضه معجر شروع شد

فریادهای مادر پهلو شکسته ات
تا شد فشار در دو برابر شروع شد

این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب
بی اختیار گریه حیدر شروع شد

وقتی رسید قصه به اینجای شعر من
ایام خانه داری دختر شروع شد ... دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیه سر شروع شد #من_نوشت:
دلتنگتان بودم زیااااااد
مادرجان!عادتمان داده اید به آغوش مهرتان😢 #تسلیت #فاطمیه۹۸
دیدگاه ها (۲)

مدتهاست(میشود گفت سالها) که طبق قرار ناگذاشته به مناسبتهای م...

امروز یک روایت جالب شنیدم درباره ناامیدی:یأس یکی از دو راحتی...

بعد از شهادت حاج قاسم امروز روز اولی است که سر کار آمده ام.....

سردارمحبوبم...آغوش اباعبدالله(ع) گوارای وجودت... #سردار_شهید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط