نشئه ی شعرم ولی دارم خماری میکشم
نشئه ی شعرم ولی دارم خماری میکشم
گوشه دنج اتاقم بی قراری میکشم
تکه های خاطراتم را کنارم چیده ام
پشت عکس یادگاری، یادگاری میکشم
روزگارم را اگر یک روز نقاشی کنم
یک قفس با خاطرات یک قناری میکشم
بی جوابم هر که می پرسد "کفن پوشی چرا"
حبس سنگینی به جرم بی مزاری میکشم
باز هم پایان بازیهای تکراری رسید
شب سحر شد همچنان دارم خماری میکشم
گوشه دنج اتاقم بی قراری میکشم
تکه های خاطراتم را کنارم چیده ام
پشت عکس یادگاری، یادگاری میکشم
روزگارم را اگر یک روز نقاشی کنم
یک قفس با خاطرات یک قناری میکشم
بی جوابم هر که می پرسد "کفن پوشی چرا"
حبس سنگینی به جرم بی مزاری میکشم
باز هم پایان بازیهای تکراری رسید
شب سحر شد همچنان دارم خماری میکشم
- ۱۲.۸k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط