قدری

ﮔﻔﺘﻢ ﻓـﺪﺍﯼ ﭼﺸﻤﺖ قَدری ﺭﻃﺐ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﮔﻔﺘــﺎ مگـر ﻧﮕﺎﻫـﯽ ﺑـﺮ ﺭﻭﯼ ﻟـﺐ ﻧﺪﺍﺭﯼ

ﮔﻔﺘﻢ کـه تشنه ام کن با یک پیاله بوسه
ﮔﻔﺘــﺎ کـه احتمـالاً ﺷـﺮﻡ ﻭ ﺍﺩﺏ ﻧـﺪﺍﺭﯼ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐـﻪ ﮐـﺎﻡ ﺩﻝ ﺭﺍ پیوسته از تـو گیرم
ﮔﻔﺘـﺎ تـو مثل اینکه ﺍﺻﻞ ﻭ نسب ﻧﺪﺍﺭﯼ

ﮔﻔﺘـﻢ ﻧﺒـﺮﺩه ای بـو، از مـهر و ﻣﻬﺮﺑـﺎﻧﯽ
ﮔﻔﺘﺎ ﻣﮕﺮ ﺗـﻮ ﮔﺎﻫﯽ قهر ﻭ ﻏﻀﺐ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟

ﮔﻔﺘـﻢ بـه یک نگاهی از ما تو دل ربودی
گفتـا اگر چه دل را در تـاب و تب نداری

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻦ امشب ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﮔﻔﺘـﺎ ﻣﮕـﺮ ﺧﺒﺮﻫﺎ ﺍﺯ ﮔﺸﺖِ ﺷـﺐ ﻧﺪﺍﺭﯼ

ﮔﻔﺘـﻢ عسـل بفـرما کی میدهی طلب را
ﮔﻔﺘﺎ همین کـه گفتم از من ﻃﻠﺐ ﻧﺪﺍری

#ستایش_قلب_سربی
#دلنوشته #خاص #عاشقانه
#دلبرانه #عاشقانه_ها
#عشق_جان
#خاطرات #دلتنگی
#setayeshghalbesorbi
دیدگاه ها (۰)

✍✍✍"گـر زبانــم را نمی فهمی نگاهم را بفهم"آهِ سرد و اشکِ چشم...

دلم گرفتہ برایت... مگر نمے دانے !چرا برای‌ دلم یڪ غزل نمی‌خو...

رسم دلبر شدن این نیست که پنهان بشویهمتی کن که در آمیخته با ج...

درمانِ دردِ عاشقان صبراست و من دیوانه‌ امنه درد ساکن میشود ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط